شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

جایی ست برای خودش
آن جا
جایی که تمام کبوتران کوهی دنیا
به خواب رفته اند
 آن جا خانه ای هست
که هنوط هر ازگاهی
باز به خوابم می آید
خانه ای روشن تر از به راه
با همان طاقی نی پوش بلندش در باد
که بوی ریواس و رازیانه ی تر می داد
 و آسمانش همین جا نزدیک
 آمده بود بالای بام های بی باور ما
داشت مهره های تسبیح ستارگان را نخ می کرد
اجاق روشن بود
 مادر نان می پخت
سر رفتن شیر تازه
بوی سوختن سایه می داد به آفتاب
و دنیا بزرگ بود
 سایه ها بی پایان
 و دره ها
که پر از پری پروانه بسم الله باد
 تمام قصه های قشنگ خوش باور
از آن من بودند
 حتی حضرت سلیمان هر صبح می آمد
می رفت بالای کوه می گفت
 برای بهارزایی چشمه ها چراغ آورده ام
 و بوته های بهاری بوی بنفش آب و ستاره می دادند
در آن دورترین بی هر کجای ما
خدا از خواب هیچ قاصدکی طلب نداشت
 ماه
 دختر عموی عقد کرده ی رود و راه و سفر بود
 آب مزه ی غلیظ قند و پونه و پولکی می داد
یک نفر آواز می خواند
دنیا پر از ثروت شنیدن می شد
حتی دعای شب شکسته
قبول خواب ستاره می افتاد
آن دورها پونه زاری هست هنوز
پونه زاری پر از عطر آهوانی
که هر عصر تشنه می آمدند
به چشمه ی ریواس و رازیانه می رسیدند
 اما هر چه بو می کشیدند
دیگر از آن آدمی زاده ی پری وار دره ها
 ردی نبود
 باید بنویسم
 این بی هر کجا را
 ردی نیست
 رویایی نیست
 رازی نیست
تنها شاعری پشیمان دورمانده غمگین و بی بازگشت
که هنوزش هرازگاه
خواب خراب همان خانه را شاید

سیدعلی صالحی