شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

گپ خودمانی با یارمحمد اسد پور

 درسال۵۵ -۵۶ گونه ای شعر نو پدید آمد وچند شاعر جوان ازمسجدسلیمان که به این گویش رسیدندوزنده یاد منوچهر آتشی اسم موج ناب رابر آن گذاشت .دوست عزیزم یارمحمد اسدپور یکی ازاین طراحان بود.مهربان ودوست داشتنی  وبی پیرایه .مجموعه شعر او بنام (برسینه سنگه برسنگ ها نام ها) در اوج جوانی اوبه چاپ رسید ومجموعه دیگرش بانام ( مکاشفه در باغ سوکیاس) مدتها ست که درانتظار چاپ می باشد.

  

نام :یارمحمد 

چرا یارمحمد: انتخاب پدر 

نام خانوادگی :اسدپور 

محل تولد :مسجدسلیمان  

محله کودکی :چاه نفتی 

معلم کلاس اول :آقای اسدی  

 دوچیز تحمیلی :انتخاب نام وشماره شناسنامه

ازچه درسی خوشت می آمد:ادبیات 

ازچه درسی فراری بودی :ریاضی(توجمع وضرب هنوز مشکل دارم)  

دوستان دوران دبستان : موهای سپیدشان 

موسیقی مورد علاقه : سمفونی ۹ بتهوون

تکه کلامت : توبگو

شغل : کارمند مخابرات 

شغل قبلی :دبیر دبیرستان  

فیش حقوق : سالش به سی نمی رسد 

بهترین حکایت :موش وگربه عبید زاکانی  

محبوب ترین فرد:نوه ام

بدترین حال گیری : پشه درچای افتادن 

چیزی که همیشه گم میکنی : کلید 

سیاست : ادبیات خشن 

باران : خنده دهقان 

ارث : مالی که همیشه برسر آن دعواست 

روزنامه :پرده بی پولی 

سوغات شهرت : آردکنار  

حکایت مجسمه فردوسی درشهر:از هوای آلوده شهر ازستون افتاد وغش کرد

اداره قندوشکر: رویای مورچگان 

باغ وحش : شیری کنار روباه چرت می زند 

صندوق صدقات :ماوای شفاست اما به بوی فخر 

بخشنامه :طوماری که هرکس به نفع خود آن را امضا می کند 

علم وثروت: رقابت جانانه امانابرابر  

انشاء تکراری : فایده گاو را بنویسید 

موبایل : چشمک کمربند  

شاعر: آدم با شعور 

جلیقه ی شاعر: جیب های پراز واژه 

جایزه نوبل : رشوه سیاسی 

ماشین حساب :صاحب خانه ای که مستاجری بنام عدد دارد 

کتابخانه : گلخانه اهل قلم 

طنز:پدری شوخ ومادری گریان دارد 

قناعت : کشکولی پر از زر که درویشی آن را حمل می کند 

انسان : مخلوقی که شیطان را به حسادت انداخت 

گلهای مصنوعی : به باغبان وآب ماندیشند 

شب : پاداش روز است   

آب : چه نازی دارد که گاه وضو می شود 

درخت : فرزند رشید باران 

علف : دختر کوچک باران 

باستان شناس : کاشف جمجمه  

هزارویک شب : کتاب مشابه ی آخرین برگ 

گوشواره بدلی : به گوشها آوای فریب می خوانند 

یک تابلو زیبا: لبخند ژوکوند  

اوقات فراغت : کتاب وخواب 

ازچه شاعری بیشتر شعر خوانده ای : یدالله رویایی 

وجدان : بدون آن آب خوردن هم گلوگیر می شود 

گل شب بو: شب هایش شاهانه است  

درختان پارک:از عکاس ها خسته شده اند

فلسفه : چانه زندن زندگی است 

کیف زنانه: لقمه چرب ونرم موتور سوارآنچنانی 

دغدغه شاعران جوان :شهرت 

ازمرگ چه کسی بسیاریکه خوردی: مرید میرقاید (شاید حالا مرگ سیروس رادمنش نیز چنین است) 

اتفاق برجسته زندگی ادبی تان : بزرگداشت من در اردیبهشت ۸۲

ادبیات جنوب:گرم وآفتابی وپویا

بهترین دوستان: هرمز علیپور- مرید میرقاید-سیروس رادمنش - آریا آریاپور -سیدعلی صالحی

سهراب سپهری : عرفان ُشعرتصویر ُیادآور (ویپاسانای )هند باستان 

هرمز:شاعری صمیمی وباعزت 

سیروس رادمنش: ذخیره ای که نباید از دستش داد (افسوس که از دست رفت)

هوشنگ چالنگی :بزرگواری که با احترام باید به اوفکر کرد 

سیدعلی صالحی : پرکار است وبه آنچه عشق می ورزید دست یافت  

خداحافظ : بسلامت

مشایعت مرگ سیروس

   

یکی از پنج ستاره موج ناب غروب کرد.سیروس رادمنش شاعر پر آوازه ی شعر ناب، عاقبت با دغدغه های توامان شاعری در خانه ی پدری و گوشه ی عزلت ، با زمین خاکی وداع کرد. ودرزادگاهش هفتگل درخاک آرمید


سیروس رادمنش متولد ۱۳۳۴ در روستای بن آسیاب به دنیا آمد و در شهرستان مسجد سلیمان بالید. اما گوش او پر بود از خاطره ها و نغمه های کودکی اش در روستای بن آسیاب، در کنار گوراب ها و نیزارها، در کمر کش کوه ها به دنبال گوزنان و نوشیدن از چشمه ها و تلخاب ها.

خانواده او همه از تحصیل کردگان زمان خود بودند که عاقبت این فرزندشان عاشقی را پیشه کرد و به سلک شاعری پیوست. او در سال های 55 با گروهی از شاعران جوان به شعری روی آورد که بعدها موسوم به شعر ناب شد و جایگاه ویژه ای در شعر معاصر ایران به خود اختصاص داد.

وی در سلوک شعری خود، عرفان و عشق را با زبانی معاصر و با تکیه به رشته ای ناگسستنی به ادبیات غنی گذشته و نیز ادبیات مدرن اروپا پیوند داد. موسیقی در شعر وی جایگاهی خاص داشت تا آنجا که بسیاری از اشعارش با نام هایی از ترانه ها و سمفونی های بزرگ گره خورده است.

مرگ او بی شک فاجعه ای است باور نکردنی که اندوهی جانگداز را برای دوستان شاعرش به جای گذاشته است. وی هرگز تن به چاپ اشعارش نداده بود و همیشه می گفت: می خواهم پس از مرگ ام شعرهای من به چاپ برسد. 

 مجموعه‌ای از اشعار سیروس رادمنش با نام " جانب کلمات "  درشرف چاپ است

در کجای دل است

او که مینا‌های شکسته را به یاد می‌آورد

و طوفان آبگینه را

در طرحِ هزار دستانه‌ی آن قُمریانم

که رفتند و شاید نمی‌دانستند

که من نیز

به هر رفتنی ، "مشایعت مرگ خود " می‌گشتم

حالا :

در کجای دل است

او که می‌خواهد

پراشیده‌های رنگ و رنگ را

در بندهای جان ؛

مثل رخت و بخت

که سیاه : بر زین‌های نو عروسان مرگ !

ـ به راستی چه می‌خواهد ؟!

تازه های چاپ

 مجموعه داستان

دختری با عطر آدامس خروس نشان  

 

 نویسنده :غلامرضا رضایی

ناشر: نشر ثالث
شابک: ۹۶۴۳۸۰۳۳۴۶
سال چاپ : ۱۳۸۷
سال چاپ اول: ۱۳۸۷
نوبت چاپ: اول
تعداد صفحات: ۹۲
اندازه: گالینگور

 

حادثه ی تنهایی

به ارتفاع نگاهم

حادثه ها چقدر زیبایند!

چونان ستاره ای

که چشمک می زند

دوباره آغاز را

می خواهم آسوده کنارتنهایی حادثه ی تو را ورق بزنم

که این سکوت بغضم را به دل راه نمی دهد

همیشه یک نفر درون من می جوشد

همیشه یک نفر گام های مرا می رود

درون این تنهایی

دوباره یک نفر مرا عاشق است !

چگونه به خویشتن وتنهایی بیارامیم

حالا که بی عبور هم

تنها عکسهای یادگاری را دیده

وکشنده ترین بو را زمزمه ی آه کرده ایم

پنهان از نگاه هم

بگو در کمین فاصله دیدارها نشسته اند

ومن در این حادثه

انتظارمرگ را مرده ورق می زنم

*** سعید آ‍ژده از مجموعه شعر   بوسه برجنوب

 

 

روشنی من گل آب

ابری نیست

بادی نیست

می نشینم لب حوض:

گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آب .

پاکی خوشه زیست .

***

مادرم ریحان می چیند .

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر.

رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط .

نور در کاسه مس، چه نوازش ها می ریزد !

نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد .

پشت لبخندی پنهان هر چیز.

روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره من پیداست .

چیزهایی هست، که نمی دانم .

می دانم، سبزه ای را بکنم خواهم مرد .

می روم بالا تااوج، من پر از بال و پرم .

راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم .

من پر از نورم و شن

و پر از دارو درخت .

***

پرم از راه، ازپل، از رود، از موج

پرم از سایه برگی در آب :

چه درونم تنهاست .