پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!
با سلام
سیستم شمارشگر هفت رنگ ، شمارشگری با امکانات جالب
به 2 صورت فلش و متنی
هم برای مشاهده آمار بازدید وبلاگتان و هم برای بالا بردن زیبایی آن
با تشکر
سلام [گل]
دست مریزاد و خداقوت....
ما در http://7khatha.com هستیم. حتما سر بزنین. امکانات جالبی داره. چت روم صوتی تصویری قوی و انجمن هم داره . هر یوزر میتونه صفحه شخصی (شبیه به 360 ) داشته باشه و کلی امکانات دیگه که ارزش امتحان کردن رو داره دوست من.
[گل] به امید دیدار [گل]
هنیزه نمردیم جون ایگریم زمینا کمن آسمون ایگریم
آش آنقدر شور شد که ....[ناخوش]
زنده باد بختیاری.درود بر همتبار عزیزم.رضایی بزرگ است چون بختیاری.
در من چندان دروغ راه یافته بود
که دیگر
آیینه ی سپیده دمان را نیز
باور نداشتم
دکتر اسماعیل خویی
این فصل دیگری است
که سرمایش از درون
درک صریح زیبایی را
پیچیده می کند.
احمد شاملو
ای سهره کوچک
مرا به سوی تو اشارتی
اینجا
در سرزمین گل
در موسم بهاران -حتی-
؛سبزینه؛ را در بند کرده اند
زین پس
هر چه چمن زار است دار و درخت
یا در دم تیغ است
یا در انتظار توفان
پرنده در پرواز
آه ای پرنده بال در پرواز
مرا به سوی تو اشارتی
قلمرو تو آسمان پاک و روشن است
ولی دریغ در زمین
اگرچه خوان بیکرانه ایست
آب ودانه
جاودانه نیست
سبزه در مظان تهمت است
زین سپس
هر آنچه رستنی است از گل و درخت و سبزه
یا اسیر تیغ و داس و فتنه
یا که در مسیر تندر است.
حالا کو تا بهار ای دوست
تا سر زند ز دشت دلم غنچه ای مگر
توفان ز راه خشم
باغ گلم زیر و رو کند.
سلام.منم مسجدسلیمانی ام منتها ساکن اونجا نیستم.خوشحالم که اهل اونجام و به هویتم افتخار می کنم.
آخی ی ی ی
خیلی دلم گرفت ، چه قدر زیباست کلام دکتر شریعتی، اشکام باز بی تاب شدن
بغض یک غنچه ی گل
بر سر شانه ی یک شاخه خشکیده
شکست.
با پوزش در شعر(طرحواره) فوق ؛شکفت صحیح است
من ۱۷ سالمه ولی چند وقته نوشتهای دکتر شریتی می خونم .
خیلی اسمی می نویسه.
منم بختیاری ام از اهواز
لتفن بیشتر از نوشتهای دکتر بنویسین.thanks