شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

نزار قپانی

میان‌ِ ما بیست‌ سال‌ فاصله‌ است‌
اما چندان‌ که‌ لَبانت‌ بَر لَبانَم‌ آرام‌ می‌گیرد
سال‌ها فرو می‌ریزند
و شیشه‌ی‌ عُمر
در هَم‌ می‌شکند !

2روزی‌ که‌ دیدمت‌
تمام‌ِ نقشه‌هایم‌ ،
تمام‌ِ پیش‌ْبینی‌هایم‌ را پاره‌ کردم‌ !
چون‌ اَسبی‌ عَرَب‌ْ
باران‌ِ تو را پیش‌ از خیس‌ شُدن‌ بو کشیدم‌ !
صدایت‌ را پیش‌ از آن‌ که‌ لَب‌ واکنی‌ شنیدم‌
و بافه‌های‌ گیس‌َت‌ را گشودم‌
پیش‌ از آن‌ که‌ ببافی‌شان‌ !

3
از من‌ و تو کاری‌ ساخته‌ نیست‌ !
زخم‌ْ
با خنجری‌ که‌ پیش‌ِ رو دارد
چه‌ کنَد ؟

4چشمان‌ِ تو شب‌ِ بارانی‌ست‌
که‌ کشتی‌ها در آن‌ غرق‌ می‌شوند
و تمام‌ِ نوشته‌های‌ مرا
در آینه‌ای‌ بی‌خاطره‌
بَر باد می‌دهند !

5شراب‌ُ نقره‌ در صدای‌ این‌ زَن‌ْ یکی‌ می‌شوند
روزْ از آیینه‌ی‌ زانوانَش‌
سفرِ خود را آغاز می‌کند
و زندگی‌ به‌ دریا می‌ریزد !

6وقتی‌ گفتم‌: « ـ دوستَت‌ می‌دارم‌ ! »
می‌دانستم‌ که‌ الفبایی‌ تازه‌ را اختراع‌ می‌کنَم‌ ،
به‌ شهری‌ که‌ در آن‌
هیچ‌ کس‌ خواندن‌ نمی‌دانَد !
شعر می‌خوانم‌ ،
در سالُنی‌ متروک‌
و شرابم‌ را در جام‌ِ کسانی‌ می‌ریزم‌
که‌ یارای‌ نوشیدنشان‌ نیست‌ !

7تو کیستی‌� ـ اِی‌ زن‌ ! ـ
که‌ چونان‌ دشنه‌ای‌ بَر تبارِ من‌ فرود می‌آیی‌ ؟
آرام‌ْ
چون‌ چشم‌ِ یکی‌ خرگوش‌ْ ،
سَبُک‌ْ
چون‌ فرو غلتیدن‌ِ بَرگی‌ از شاخه‌ ،
زیبا
چون‌ سینه‌ریزی‌ از گُل‌ِ یاس‌ْ ،
معصوم‌ْ
چون‌ پیش‌ْبَندِ کودکان‌
و وحشی‌ چون‌ واژگان‌ !

از میان‌ِ برگ‌های‌ دفتَرَم‌ بیرون‌ بیا !
از ملافه‌ی‌ بستَرَم‌ ،
از فنجان‌ِ قهوه‌اَم‌ ،
از قاشق‌ِ شِکرْ ،
از دُکمه‌ی‌ پیراهنَم‌ ،
از دستمال‌ِ ابریشم‌ ،
از مسواکم‌ ،
از کف‌ِ خمیرِ ریش‌ِ روی‌ صورتم‌ ،
از تمامی‌ِ چیزهای‌ کوچک‌ بیرون‌ بیا تا بتوانم‌ کار کنَم‌...

8معلم‌ نیستم‌ ،
تا عشق‌ را به‌ تو بیاموزم‌ !
ماهیان‌ برای‌ شنا کردن‌
نیازی‌ به‌ آموزش‌ ندارند !
پرندگان‌ نیز ،
برای‌ پرواز...

به‌ تنهایی‌ شنا کن‌ !
به‌ تنهایی‌ بال‌ْ بُگشا !
عشق‌ْ کتابی‌ ندارد !
عاشقان‌ِ بزرگ‌ِ جهان‌
خواندن‌ نمی‌دانستند !

9نامه‌های‌ من‌ به‌ تو ،
بَرتَر از خودِ مایند !
زیرا نورْ
بَرتَر از فانوس‌ْ است‌ ،
شعرْ
بَرتَر از کتاب‌ْ ،
و بوسه‌ بَرتَر از لَب‌هاست‌ !

نامه‌های‌ من‌ به‌ تو ،
بَرتَر از خودِ مایند
این‌ نامه‌ها
اَسنادی‌ هستند که‌ دیگران‌
زیبایی‌ِ تو و عشق‌ِ مَرا
در آن‌ها خواهند یافت‌ !

10وقتی‌ می‌شنوم‌ که‌ مَردان‌
چه‌ مُشتاقانه‌ از تو سخن‌ می‌گویند
و زَنان‌
چه‌ پُر کینه‌ ،
به‌ زیبایی‌اَت‌ پِی‌ می‌بَرَم‌ !

نظرات 5 + ارسال نظر
سلام یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 02:53 ق.ظ

پاینده باشی همولاتی.

سلام یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 02:57 ق.ظ

سه‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1382

سلامی چو بوی خوش آشنایی
سلام دوستان.
من اردشیر هستم و خوشحالم از این که از این ببعد بهمراه این صفحه در حضورتان هستم.
هدف من از براه اندازی این صفحه ایجاد مکانی بوده است که بتوانم در آنجا شما را با شهر
مسجدسلیمان که در روزگاری نچندان دور سهمی بسزا در براه اندازی چرخ اقتصادی و صنعتی این مملکت داشته، آشنا کرده و همواره اطلاعاتی در این مورد در اختیار شما بگذارم.گرچه توانائی های بالقوه مردم خوب شهرمن می تواندبزرگترین پشتوانه برای هرگونه تحول وتوسعه باشدامیدوارم که اهالی عزیزمسجدسلیمان باهمدلی ودورازهرگونه تعارض درراستای تعالی وتوسعه شهروفرهنگ غنی این سرزمین گام بردارندزیرابقول یکی ازاندیشمندان بزرگترین مشکلات مانه درمحدوده چیزهابلکه درحیطه انسانهاست
در ضمن امید به آن دارم که این صفحه بتواند گاه وبیگاه شما را از جدیدترین اخبار روز از شهرم، شهر عاطفه، با خبر کرده و به این وسیله پل ارتباطی برای همه عاشقان این مرز و بوم باشد.
این صفحه تحفه ای ناقابل است و بدیهی است که تنها با همراهی شما،چه از طریق انتقاد و پیشنهاد و یا ارسال نظرات و اطلاعات مضاعف بدورازهرگونه جناح گیری های سیآسی وقومی، تبدیل به یک منبع اطلاعاتی در این زمینه خواهد شد. پس لطف خود را از ما دریغ نفرمایید.
مندیر دیدار.

**********************************

14 سال پیش در چنین روزهایی ...
دست خوش . زنده باد . . .

علی.زراسوند. سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 10:41 ب.ظ

ﺯﻭﺭ ﺑُﻢ ﮔِﺮِﻫﺪِﻩ ﺑﯽ ﻛَﺴﯽ، ﺩﯼ ﭼﺎﺭﻩ ﻧﺎﭼﺎﺭُﻡ ﺳِﺘﯿﻦ
ﻫﺮ ﺷُﻮ ﺯَﻧُﻢ ﮔﻮﻝِ ﺩﻟُﻢ ﺁﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯾﺸُﻤﺎﺭُﻡ ﺳِﺘﯿﻦ
ﺩﻧﯿﺎ ﭘﻠِﺸﺖِ ﻭ ﻟﯿﺶِ ﻭ ﻧَﺪُﻭﻧُﻢ ﻛُﯿﻪ ﻭﺍ ﺭﯼ ﻛُﻨُﻢ
ﺟﻮﻥ ﺧُﻮﺕِ ﺍِﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻣُﻮ ﺑﯿﺰﺍﺭُﻡ ﺳِﺘﯿﻦ
ﺩﻧﯿﺎ ﻟِﺮ ﭼَﭗ ﺍﯾﺨﻮﺭﻩ، ﻭﺍ ﺑﯽ ﭼَﻮﺍﺳِﻪ ﺍِﯼ ﺧﺪﺍ
ﺑَﻔﺘِﻪ ﺯ ﻏﻢ ﺳﯽ ﻣﻮ ﻗَﻮﺍ، ﺗَﺶ ﻭَﻧﺪِﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﺭُﻡ ﺳِﺘﯿﻦ
ﺩﯼ ﻧﺎﻟﻪ،ﻧﺎﻟﻪ،” ﻧِﯽ” ،ﻧﯿﺎ ﺁﺭﻣﻮﻥِ ﺩِﻝْ ﺩﯼْ ﻧﯽ ﻭُﺭﺍ
ﺗِﻬﻨﺎ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺧُﻮﺗُﻢ، ﺭَﻫﺪﯼُ ﻭ ﻭِِﺭ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺳِﺘﯿﻦ
ﻧﯽ ﻫُﻤﺪُﺭُﻧﮕﯽ ﺳﯽ ﺩﻟُﻢ ﺳَﺮ ﻭﺍ ﺑﻪ ﺷﻮﻥِ

علی.میرزایی. سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:03 ق.ظ

به بهانه ی فرا رسیدن ۵ خرداد،"روز مسجدسلیمان"
نام: نفت
شهرت: طلای سیاه
تاریخ تولد: ۵ خرداد ۱۲۸۷
محل تولد: مسجدسلیمان
محل صدور: همه جا...
اینجا مسجدسلیمان،
نمره یک،
در کنار اولین چاه نفت خاورمیانه،
دکل چاه شماره یک هنوز هم پابرجا ایستاده است،
اما غمگین،
غمگین برای روزی که بدست کارگران راست قامت بختیاری برپا شد ولی ثمره اش برای آبادانی خیابان های لوکس لندن هزینه می شد،
برای روزی که قامتش از همه ی ساختمان های شهر اولین ها بلندتر بود،
دکل نمره یک خاورمیانه دلش گرفته است،
امروز و پس از ۱۰۷ سال پابرجا بودن دیگر نمیخواهد باشد،بایستد و درجا زدن دور و برش را ببیند،
گویی از آن بالا شهرهای دیگر را می بیند،
گویی خیابانهای زیبای شهرهای دور و نزدیک را بیشتر از خیابان های پر چاله چوله ی مسجدسلیمان دوست دارد،
گویی او هم مثل خیلی ها به این نتیجه رسیده که باید رفت زیرا که در ماندن خواهی پوسید،
خواهی پوسید مثل لوله های چند هزار متری نفت که میلیون میلیون لیتر طلای سیاه را از شهر خارج کردند ولی چیزی جایش نگرفتند،
لوله های یکطرفه...
اصلا شاید تقصیر همین لوله ها باشد،
همان زنگ زده های لعنتی که میبرند و پس ن

کوگ تاراز. شنبه 6 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:56 ق.ظ

♥بختیاریم♥
.ما بختیاری ها:
اعصاب:نداریم
لجباز:بله هستیم
غرور:داریم تا دلت بخواد...
تو غیرتی بودن:همتا نداریم
روراست:درست مثل یه اتوبان تو دل کویر
اعتماد به نفس:زییاااااااد
سرسخت: وحشتناک
خونگرم:شدیدا
مهربون:بسیار
زیبا:اوووووووف
به بختیاری بودنمون افتخار میکنیم

بعععععله....
ما جدمان کورش کبیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد