شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

یاد ایام

 چهره های قدیمی ورزش مسجدسلیمان و باشگاه دارایی  در کنار دبیرستان سینا عید 92

    آقای لطیفی (قهرمان سابق بوکس ایران و آسیا) - پور افضل - علی اصغر جمالی - اصغر سلطانی - کاووس قلی گله - بهزادی (والیبال خوزستان) - شکرآمیز (برادر مرحوم شکرآمیز دروازه بان دارایی) 

کیومرث نبی اله - غلامرضا رضایی - گلگیری - فانوسی - فروتن

 

معلمی عشق است

کلاس درس استاد شفیعی کدکنی

اندیکا دوراب (دیرو) آذرماه 88

                                                                                                                                                                  

 

 

 

 

روایت  کوچ

هنگامی که گرمسیر به زردی می گراید ایل دیگر بار در مال کنون ؛ سفر حیات بخش خود را آغاز میکند . مردان و جوانان ایل را تا سردسیر همراهی کرده و خود پس از درنگی کوتاه تنها برای درو به گرمسیر باز میگردند یا آن که به اقتضای درو در گرمای تفته جنوب می مانند  و با نگاهی پر حسرت کوچ ایل را نظاره می کنند. تا دور از  یار و دیار در غربت گرمسیر داس بر ساقه گندم بکشند و رنج توانفرسای کار را با نوای موسیقی و زمزمه خویش تسکین بخشند.
       آواهای برزیگری حدیث این دلتنگی هاست و هجران و سختی کار نفس گیر  درو که در الفاظی عاشقانه و پر حسرت ؛ تنهایی آدمی را در غربت دشت سوخته به بادهای گرم و عطشناک گرمسیر می سپارد و در آن سو ایل در کنار چشمه ساران گوارا و سردسیر   سبز و دلکش در پهنه دامان افشان خوش چویل و ریواس و کرفس رحل اقامت افکنده و سلسله جبالی بلند و سرکش در این میان حائل ... (هدایت اله شریفی -باتشکر)

*****************

سوء تفاهم یا سوء نیت

آدم خوب یا بد وجود ندارد، بعضی کمی خوبتر یا کمی بدترند، اما عامل تحریک همه بیشتر سوءتفاهم است تا سوءنیت، یک‌جور نابینائی نسبت به آنچه در قلبهای یکدیگر می‌گذرد. هیچکس دیگری را به دیده واقعیت نمی‌بیند بلکه همه از محدوده نقصهای ضمیر و نفس خود به دیگران می‌نگرند. ما همه در زندگی خود یکدیگر را همین‌طور می‌بینیم. خودبینی، ترس، هوس و رقابت (تمامی این کژیهای درون نفس ما) دیدگاه ما را نسبت به دیگران تشکیل می‌دهد. به تمامی این کژیهای نفسانی خود، کژیهای نفسانی دیگران را نیز اضافه کن و آن وقت خواهی فهمید که از پس چه شیشه تار و ماتی به یکدیگر می‌نگریم. این شرایط در تمامی روابط زندگی موجود است مگر در یک مورد نادر، یعنی هنگامی‌که دو نفر نسبت به یکدیگر چنان عشق عمیقی احساس کنند که تمامی این لایه‌های کدر و مات در مقابل آن بسوزد و فرو ریزد و آن‌دو قلب‌های برهنه یکدیگر را ببینند... .

تنسی ویلیامز به نقل از آوازهایی که مادرم به من آموخت، رابرت لیندزی

نوروز۸۶ چم اسیاب

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال وپری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

.....  (سهراب سپهری)

تصویر هوایی ازمسجدسلیمان بیش از ۵۰ سال پیش (منطقه کمپ کرسنت اسکاچ وسی برنچ)

مسجدسلیمان مهدفوتبال - واترپولو- گلف - بدمینتون و...درایران

اقتباس ازکتاب استاد ارجمندجناب آقای منوچهریاوری

مسیر امام زاده بابا روزبان بالاتر ازتنگ هتی نوروز۸۶

نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو «هست» که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بک جشن تحمیلی سیاسی نیست جشن جهان است و روز شادمانی زمین آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر «آغاز» جشن های دیگران غالباً انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند: کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت ، روشن از چراغ ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران ، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه های شسته، باران خورده پاک و ...

نوروز تجدید خاطره بزرگی است: خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت هر سال این
فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری و وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود.این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم .(دکترشریعتی)

بتوند نوروز۸۶

نوروزتان خجسته

سالی سرشاراز سلامتی وسرور داشته باشید

هم تباران سال ۸۶ سال کورش

تک سوارشکوه وافتخارایران وایرانی

فرزند شایسته پارسوماش برشما گرامی باد

نوروز روز نخستین آفرینش است
     اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است ، مسلماً آن روز ، 
       نوروز بوده است ، مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه
       و نوروز نخستین روز آفرینش است . ، سبزه ها روئیدن آغاز کرده اند
       و رود ها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن ،

پس نوروز روزشکفتن است ،روز آغاز

،آغازی برای تحول وحرکتی به سمت بهبود

آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود

زیباست روی کاکل سبزت کلاه نو

زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود

 

رودکارون - گدارلندر - بهمن ۸۵

سبکباران ساحلها

لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،

شکسته ناله های موج بر سنگ.

مگر دریا دلی داند که ما را،

چه توفان ها ست در این سینه تنگ !

***

تب و تابی ست در موسیقی آب

کجا پنهان شده ست این روح بی تاب

فرازش، شوق هستی، شور پرواز،

فرودش : غم؛ سکوتش : مرگ ومرداب !

***

سپردم سینه را بر سینه کوه

غریق بهت جنگل های انبوه

غروب بیشه زارانم در افکند

به جنگل های بی پایان اندوه !

***

لب دریا، گل خورشید پرپر !

به هر موجی، پری خونین شناور !

به کام خویش پیچاندند و بردند،

مرا گرداب های سرد باور !

***

بخوان، ای مرغ مست بیشه دور،

که ریزد از صدایت شادی و نور،

قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه

هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

***

لب دریا، غریو موج و کولاک،

فرو پیچده شب در باد نمناک،

نگاه ماه، در آن ابر تاریک؛

نگاه ماهی افتاده بر خاک !

***

پریشان است امشب خاطر آب،

چه راهی می زند آن روح بی تاب !

« سبکباران ساحل ها » چه دانند،

«شب تاریک و بیم موج و گرداب » !

***

لب دریا، شب از هنگامه لبریز،

خروش موج ها: پرهیز ... پرهیز ... ،

در آن توفان که صد فریاد گم شد؛

چه بر می آید از وای شباویز ؟!

***

چراغی دور، در ساحل شکفته

من و دریا، دو همراز نخفته !

همه شب، گفت دریا قصه با ماه

دریغا حرف من، حرف نگفته !

 

شعراز فریدون مشیری

چشم براه پاسخ

 

چند روز پیش که به آثارباستانی سرمسجد رفته بودم این بچه ها را درکنار آثارباستانی مشغول بازی دیدم شادوخرم وبی خیال ازهیاهوی روزگار .عشق فوتبال دراین سرمای هوا آنها را ازسرمسجد وچهاربیشه به این نقطه کشانیده بود تا درسوز وسرما باپای برهنه  بدنبال توپ پلاستیکی بدوند شاید خیلی ازآنها درهمین فوتبال افرادموفقی شوند وشاید بعضی ازآنها هم ...آینده رانمی توان پیش بینی کرد اما می توان برای آیندگان چاره ای کرد ومسیری برای آینده آنها ساخت. هیاهو وبازی آنها گرمی ونشاط خاصی دارد امادرهرحال این نشاط وعلاقه واین حلقه های شادی را نباید به راحتی ازدست دهیم

==

خدایا

آنان که همه چیز دارندمگرتورا

به سخره می گیرندآنان راکه هیچ ندارندمگرتورا

هرکودکی

با این پیام بدنیا می آید

که خدا هنوزازانسان نومیدنیست

خدا به انسان می گوید

شفایت می دهم

ازاین روکه آسیبت می رسانم

دوستت دارم

ازاین روکه مکافاتت می کنم

آنان که فانوسشان را

بر پشت می برند

سایه هاشان پیش پایشان می افتد

ماه روشنی اش رادرسراسرآسمان می پراکند

ولکه های سیاهش رابرای خودنگه می دارد

کاریز خوش داردخیال کند

که رودها

تنها برای این هستند

که به او آب برسانند

خدا

نه برای خورشید

ونه برای زمین

بلکه برای گل هایی که برایمان می فرستد

چشم براه پاسخ است!

== رابیندرانات تاگور====