***ای دوست***
اگرمی بینی که پنهانم
ازعیان خویش می هراسم
تادورازدانه های نقره ای گندم
نباشم!
به گورستانی قدیمی ومتروک
می مانم
که دیگرهیچکس
قدم به بالین سنگهام نمی گذارد
ای سنگهای فرسوده ازبارانها
ای بی نام ونشانها!
به زیرکدام باران سیاه
کدام ابر
نام هاتان به قرن ها
وبه سنگ هاپاک شده اند؟!
می بینی که پنهانم
شایداین همه انزوارا
به گورهاببرم
وقتی که خیابانهاسرگیجه دارد
فرقی نمی کنداینجا
یا((نادری))
غوغایی اززنده وزندگی
به پشت مرگ هابرپاست!
می بینی که هرگزنتوانسته ام
درکناراینهمه پنهانی هام
آنکس باشم
که هستم !
می بینی
Email yari30@noavar.com
انلنهلظسص۳ت۲