هزارو یکشب گریه
چه می توانست بربایدش
جزمرگ!
او که بر دوش هاش می رفت و
تهی نبود در دست هاش !
این تابوت هزار دست و
دستان هزار قلم
آرام بر دوش و
برکوچه هاش آرام تر
الف ب پ ت ...تا ابدیت کلام
هزار واژه
هزارکلام
هزار ترکیب
هزارو یکشب گریه و
زانو بریده برجای
به هراس " دشنه اش در دیس "
نه دستش میان تابوت تهی
که اسکندرش خوانم !
بر انگشت پینه بسته اش
ازفرط قلم!
آه ای روندگان از پی
بر سینه ها ببارید
اشگ
که بیدارباش این شاعران
برفت !
================= یارمحمد اسدپور