==نقل ازمجله خانواده سبزشماره ۱۴۴===
عاشقانه برای بعدازباران
آسمان آمد و
آهسته زیر گوش ماه
ازچیزی سخن گفت انگار.
ماه آمد و
پرده پرده کنارکوچه نشست
ازچیزی سخن گفت انگار
کوچه
کوچه بی کبوتر حتی
رو به روشن ترین پنجره آمدو
ازچیزی سخن گفت انگار
چیزی ، رازی ، حرفی ،سخنی شاید:
سربسته ازچراغی
شکسته هزار پاییز بی پایان،
که فقط باد
خاموشی خزانی اش رامی فهمید،
که فقط بادمی دانست
درون رهگذرخسته این سال ها
چه می گذرد.
کوچه ، پیر
درخت ، پیر
خانه ،پیر
من ...پیر و
گلدان بالای چینه که پرغبار!
اگرمرده ای
بیاومراببر،
واگرزنده ای هنوز،
لااقل خط وخبری ،
رد ورویایی ،
چیزی ، خوابی ، خیالی ...بی انصاف