دره خاموش
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
سکوت ، بند گسسته است.
کنار دره، درخت شکوه پیکر بیدی.
در آسمان شفق رنگ
عبور ابر سپیدی.
نسیم در رگ هر برگ می دود خاموش.
نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین.
کشیده از پس یک سنگ سوسماری سر.
ز خوف دره خاموش
نهفته جنبش پیکر.
به راه می نگرد سرد، خشک ، تلخ، غمین.
چو مار روی تن کوه می خزد راهی ،
به راه، رهگذری.
خیال دره و تنهایی
دوانده در رگ او ترس.
کشیده چشم به هر گوشه نقش چشمه وهم:
ز هر شکاف تن کوه
خزیده بیرون ماری.
به خشم از پس هر سنگ
کشیده خنجر خاری.
غروب پر زده از کوه.
به چشم گم شده تصویر راه و راهگذر.
غمی بزرگ ، پر از وهم
به صخره سار نشسته است.
درون دره تاریک
سکوت بند گسسته است.
با سلام
هم محله ای عزیزم
پایدار و سر بلند باشی
ای کاش عشق راز سخن بود........
درود عزیز
واما ما دیگر رهگذران پوست کلفتی شده ایم که نه خیال دره وتنهایی دررگهامان ترسی می دواند ونه وهم خزیدن ماری ازشکاف تن کوه؛.
ما مانند گرگراکان پیر گاهی ؛ از پس تخته سنگی سرک میکشیم ومیگریزیم به پشت تخته سنگ بعدی ویکی یکی موضع عاطفه ها را از دست میدهیم باشتاب وباز پوست دیگری می اندازیم ؛تاکجا ؟ معلوم نیست !!
از سایتت خوشم اومد . لینکت کردم . آیا شما هم سایت من را لینک می کنید ؟
درود
حیف که سهراب را تعریفهای سیاسی مقابل دیگر هنر مندانان قرار داد و چهره ای دولتی به او دادند.
بدرود
گمون زوز چینو واخم نیکردم...
سلام به
اردشیر عزیز
په سی چه آپ نی کنی ، فقط زورت به مو رهده ؟
با نوحه سرایی در بختیاری بروزم .
ضمنا اگه مطلب و مستنداتی در این رابطه داری و در اختیارم بذاری بسیار ممنون خواهم شد .
قربان شما
دمت گرم بابا
خسته نباشید
دختری از؟......