دوش دیدم موپلاته سراو
فکراون خال لوت بردزموخو
ای که دستات هدن جورکلوس
خوموسیت حروم وابی توبخوس
تاتیام انوم وریک توایای ورنظرم
فکرتوکردمنولی اگوی کوروکرم
نه ابینم نه افهمم موبجزحرف تونه
سی چینوخوارتوکردی به منه مال منه
توقشنگی وملوسی واگوی کوگ دری
موسی توجون انهوم وتوزموبی خبری
سلام..
چه شعر جالبی خیلی لذت بردم بنده هم مسجد سلیمانی هستم ساکن تهران اشعار من در این سایت موجود می باشدو مطلبهای سیاسی ادبی خودرا در http://tiam.persianblog.comمی نویسم دراین سایت به شما لینک خواهم داد