شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

به یاد اخوان درسالروز مرگش

در آن لحظه
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق و تق  منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم
شیرین تر از شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
شلوغ است
دروغ است و غریب است
و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
و بسیاری که بی شرم
در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده ست
و بیش از این همه اسباب خنده ست
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شتابی آشنا می برد و می رفت
در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را می خواست
و می دانم چرا می خواست
و می دانم که پوچ هست این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست

== مهدی اخوان ثالث (م امید)

نظرات 13 + ارسال نظر
محمد ایزدستا دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ب.ظ http://izadseta.blogfa.com

درود اردشیرخان
.... هی فلانی زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک ،آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و با او نمی خواهی
من گمانم همین باشد
---------------------------
مسافرتم به زودی بر می گردم ....................

سحر سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ب.ظ http://sahar_niaiesh.persianblog.com

سلام همشهری من.خوب هستین؟لذت بردم.
مرسی.

جویای راه خویش باش
از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه
دیدار می کنیم
حقیقت را،
آزادی را،
خود را.
در میان راه،
می بالد و به بار مینشیند،
دوستی ئی که توامان می دهد
تا برای دیگران
مامنی باشیم و
یاوری
این است راه ما
راه تو
و راه من.

ول نویس*حامد جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ق.ظ http://velnevis.blogfa.com

سلام.
من حامد ۱۶ ساله از شهرکرد هستم
بهداروند
...یه روز یکی از بچه ها اومد خونمون و از اونجایی که عادت دارم یواشکی موبایلها رو زیر ورو کنم رفتم سراغ موبایلش و یه عکس دیدم که زیرش نوشته *ام آی اس* گفتم بهتره یه سری بزنم چون تا اونجایی که میدونم ام ای اس شهر خودمونه!
اگه یه سری به وبلاگ منم بزنی متشکر میشم!

[ بدون نام ] جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:07 ب.ظ

متن جالبی بود وهمچنین متن قبلی. به خصوص خیلیها عادت کرده اند که فقط از مشکلات بگویند. و حال آنکه گفتن مشکلات» انها را بیشتر میکند. چاره ای جز دیدن نکات مثبت زندگی نیست. وگرنه زندگی را هم به کام خودمان و هم به کام اطرافیانمان تلخ کرده ایم. خوش باشید.

اسفندیار شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ق.ظ http://esimis.blogfa.com/

درود اردشیر جان
ممنون از حضور سبزت

حر به او ون ...! شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ

یا الله بووم و گئوم! ... خووی؟! ... خشی؟! ... تندرستی؟! ...
وبلوگت قلوه خووه ! ... زی تر آپدیتس بکه ! ...

فرشید خدادادیان یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ق.ظ

اردشیر جان
درود
جالب بود
روانش شاد

هدایت اله شریفی یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:52 ب.ظ

اردشیر عزیز

سلام

از شما دلگیر میباشم چون مطالب اینجانب را در صفحه اصلی قرار نمی دهید. میخواهم علتش را بدانم متشکرم

هدایت اله شریفی

۷ دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:49 ب.ظ http://7mg.blogfa.com

سلام اردشیر
وبلاگ بسیار جالبی داری موفق باشی
به ما هم سر بزن
اگه با تبادل لینک موافق بودی اطلاع بده تا انجام بدیم
مندیرتم

فرهود پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ق.ظ http://bahman-alaeddin.blogfa.com

بیو که وا با یک یه عهدی بوندیم حالا که مو نو تو چی خین یکیم

سوتیام پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ق.ظ http://www.sutiyam.blogsky.com

برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

به ماهم سزی بزنید
سوتیام

محمد مراد جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:16 ب.ظ

آقای رضایی عزیز

خیلی نمی شنا سمت ٬همینقدر که عاشق مسجد سلیما نی کافی ست !

برزگر

بیهو ده
مبهوت در ماتی

یارت به سر حد
فارغ از مشک و ملار
جگر به کولا جلا می دهد

و گندم که در نما یشنامه ای مضحک !
سر حضرت آدم بباد داد

در گرمسیر
و
سرد سیر
میهمان هر سفره ست
بی حضور کنک

برزگر

بیهوده داس به ساقه جان خو یش می کشی
این مات
هزاران سال بر جاست
نگران یگانگی چپه ات مباش

امتداد بیگانگی
تا سرحد
به پر ده نشسته ست
گیوه بر کن و داس بیا و یز

نگاه کن !!
خوشه های گند م
در قاب سالیانند
و
شیشه های آپارتمان من
دلشوره دارند
وقتی
دیوانه ای
در کوچه پرسه می زند

با پاره سنگی در دست !

شهرزاد شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:31 ق.ظ

واقعا شعر زیبایی است
وبلاگ شما عالی ست من همشهری شما نیستم اما مرتب به وبلاگ شما می یام
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد