شایدشبی فرارسد
که درکهنه دیاری
آسوده می بنوشم
وخشنودبمیرم ،
چراکه بردبارم
اگرکه دردم آرام گیرد،
اگرمرا زری باشد
به شمال روم یابه تاکستان؟
وه که رویاچه منفوراست ،
چراکه یکسرنقش برآب است!
واگرزمانی باز
همان مسافرپیشین شوم ،
هرگزدرِمهمانسرای سبز
برمن گشوده نمیشود...