شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شعر

شعر کلامی است الهی که از روح شاعر سرچشمه می گیرد وبرزبانش جاری می شود وشاید ازاین روست که شارل بودلر شاعر فرانسوی  می گوید:

شاعران و پیامبران در کنارهمدیگراند چرا که به هردوالهام می شود

شعرخوش آن نیست که برداریش

خوانی و دریابی وبگذاریش

شعر خوش آن است که راهت زند

زانچه به دامان نگاهت زند

پویه دهد مرکب اندیشه را

جلوه دهد رنج سخن پیشه را

پژمان بختیاری

کمال انسانی

  سیر وتفحص در اندیشه های گذشتگان نامل برانگیز و گاه بنوعی رشک برانگیز است افلاطون  برای فضایل بشری عناصری را برمی شمرد وفضیلت آدمی را در گرو ۴ عامل می داند

خویشتنداری - جرات - عدالت ودانایی

-        خویشتنداری یعنی سلطه داشتن برنفس خود ، یعنی غنای روحی ومعنوی

گربرسرنفس خود امیری مردی***وربر دگری خرده نگیری مردی

اوج این خود آگاهی وخودشناسی منصفانه ونه افراط وتفریط در بیان شمس نیز بخوبی قابل رویت می باشد:

 در آن کنج کاروانسرایی بودم. آن فلان گفت که به خانقاه نیایی؟گفتم من خود را مستحق خانقاه نمی‌بینم. خانقاه جهت آن قوم کرده‌اند که ایشان را پروای حاصل کردن نباشد. من آن نیستم.گفتند به مدرسه نیایی؟
گفتم من آن نیستم که بحث توانم کردن.

- جرات یعنی شهامت درعین فروتنی وافتادگی در عین جسارت بقول شمس تبریزی

من سخت متواضع می‌باشم با نیازمندان صادق.
اما سخت با نخوت و متکبر می‌باشم با دیگران!

- عدالت به معنی جدل با حق نکردن و میل به ناحق نکردن وهرچیز وهرکس را درمرتبه خود دیدن است رعایت حقوق دیگران .(گرچه اگربخواهیم با معیارهای فردی واخلاقی بسنجیم شاید بخشش وکرم فراتر از عدالت بیانگر کمال معرفت ونفس انسانی است زیرا آنکه فداکاری می کند وبخشش می نماید در واقع حق مسلم خود را به دیگری واگذار می نماید .اما همانگونه که علی (ع) میگوید عدل فراتر است زیرا عدل جریانها را در مسیر طبیعی خود قرار می دهد اما بخشش جریانها را از مسیر طبیعی خود خارج می سازد. )

- ازنظر افلاطون  همگی این عناصر فی نفسه خوب  اند اما یکی از آنها بر همگان رجحان دارد  وآن دانایی است پس اگر چیزی را دیدید که  به مرتبه دانایی رسیده باشد بدانید که آن شخص بطور قطع ویقین به آن سه فضیلت خویشتنداری ٬جرات ٬ عدالت نیز دست یافته است . شاید بتوان گفت اگرچه این جنبه درونی تعالی انسانی است اما فراتر وشیواتر دربیانی زیبا  به زعم شیخ عطار انسان کامل شدن یک نماد انتزاعی نیست بلکه گرچه نادر اما  می تواند هدف تربیتی برای سایرین محسوب شود.عطار سیر سلوک وتکامل را با زبان استعاره در سیمرغ شدن سی مرغ می بیند هدفمند بودن وشوق رسیدن اگاهانه به هدف  را در کناراین افسانه شدن وجاودانگی ،  گذشتن از منیت ورسیدن به ما را عامل برتری وفضیلت میداند هرچند لازمه ما شدن درسایه درک وشناخت خویش امکانپذیر می گردد

سیر هرکس تا کمال وی بود        قرب هرکس حسب حال وی بود

چون بتابد آفتاب معرفت                   از سپهر این ره عالی صفت

هریکی بینا شود برقدر خویش           بازیابد در حقیقت صدر خویش

                                                                     منطق الطیر

بدون شک بیت اخر تداعی کلام مولاناست

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش       بازجوید روزگار وصل خویش

نکته : این یکی شدن وما گشتن مستلزم باور من و  تو است اما این ((و)) خود مانعی است که گذشتن از آن توسط من ویا توبرای  رسیدن به ما به سهولت امکان پذیر نمی باشد هریک از ما انسانها درکنارتعلق وتعصبی که نسبت به باورهایمان داریم به اندازه افکار آرمان ها وشخصیتمان تاریکی ها وشدایدی داریم که گاه توانایی تحمل خود را از ماسلب می کند وطبعا این بهم پیوستن ویکی شدن مستلزم ابزارها ، واژگان ومفاهیم مشترک ،هدفها وغایت ها می باشد . قطعا بدون در نظر گرفتن  پذیرش خود بعنوان جزیی از یک سیستم هدفمند که می بایست با سایر اجزا در تعامل وهمکاری باشد ارکان زندگیمان شکوفا نخواهدشد(شاید از همین روست که درعمده زبان های رایج دنیا کوتاه ترین وجزیی ترین کلمه منم (من هستم) یا به عبارت دیگر  I am درزبان انگلیسی می باشد)

حافظ نهادنیک تو کامت برآورد            جانها فدای مردم نیکونهادباد

رنج نامه پیایل امروز

ورستین ورستین نِهنگای ظهره

پیاتون اویده غذاها نَپهده

ورستین ورستین که ظرفا نش‍ُشته

برنج ها سرگاز همه سون گِلشته

ورستین ورستین عروسا مَکارو

به کار تنبلین وبه هونه خَوالو

ز شوم تا دمِ ظهر همیشه اِخوسین

دوسه تا پتو هم سرِ ری اِوَنین

ورستین ورستین عروسا خوالو

که صدتا چینونتون فدای یه دالو

نه تَمدار ادونین نه هم نون اپَزین

بغیرا زِ اُملت دیه چه بلدین

اِمالین کرم پودر وسرخاب وماتیک

همیشه مریض حال همه استخون پیک

کجه ره پریجون کجه رهده گلجون

به تیر و به توسی اپودن یه کُه نون

......... 

سراینده : عبدالرضا رضایی میرقاید