شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

به بهانه سالروز درگذشت زنده یاد منوچهر آتشی

درد شهر

*****

پشت این خانه حکایت جاریست
نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
هرزه مستی است برون رفته ز خویش
 می کشاند تن خود بر دیوار
 آنچنانست که گویی بر دوش
 سایه اش می برد او را هر سو
 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
 نه صدایی است از او
 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
 خانه ها سوخته اینک شاید
قصر ها ریخته شاید در شب
 شاید از اوج یکی کوه بلند
 بیرقش بال برابر گذران می ساید
 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
دره می سازد هولش در پیش
 مست و بیزار و خموش
 می رود کفر اندیش
 در کف پنجره ای نیست چراغ
که جهد در رگ گرمش هوسی
یا بخندد به فریبی موهوم
یا بخواند به تمنای کسی
 می برد هر طرف این گمشده را
 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
 وای از این گردش بیهوده چو باد
آه از این کستی بی عربده آه
شهر خاموشان یغما زده است
 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
یک دریچه نگشوده است به شب
 تا اتاقی نفسی تازه کشد
تا نسیمی چو رسد از ره دشت
 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
پشت در پشت هم انداخته اند
 خانه ها با هم قهرند افسوس
 شب فروپاشد خاکستر صبح
بادها زنده ی شهرند افسوس
مست آواره به ویرانه ی صبح
پای دیواری افتاده به خواب
 خون خشکیده به پیشانی اوست
با لبش مانده است اندیشه ی آب

*******   زنده یاد منوچهر آتشی ****

با قلم ...

با قلم می‌گویم:

       - ای همزاد، ای همراه،

                      ای هم سرنوشت

هر دو مان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.

شعرهایم را نوشتی

              دست‌خوش؛

اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟

 

== فریدون مشیری ==

عشق اسطرلاب اسرارخداست

بسیار مایلم کمی هم از دوستم بنویسم شاید برای اینکه صمیمیتم را به او نشان دهم

چرا که من تنها او را دارم واو همچون خود را ندارد .سرگردان همیشه بدنبال اویم اما او همواره درکنارم

در رویایی با مشکلات در اندوه ودر شادی های پنهان وآشکار ودر تنهایی هایم

مرا خوب می شناسد، می داند که هستم ،چه می خواهم وچه عهدوپیمانی با اوبسته ام

هنرمند بزرگ خالق هستی  

اطمینان دارم که همیشه او هست حضور داردو احساسش می کنم خیلی نزدیک

واو را ستایش می کنم فارغ از خرقه وخانقاه

بعضی می گویند که شیطان بواسطه عشقش به او مقابل غیر او سجده نکرد

(وایکاش ما انسانها هم به حکم جانشینی برحق او در این کره خاکی وبواسطه عشقی که به او می ورزیم درمقابل غیراو این کار رانکنیم)

حقا که رابطه ما انسانها با خدا هم رابطه ای عاشقانه است

عطشی سیری ناپذیربرای یافتن برای وصل وآنگاه دل شیدایی را به وصال اوسپردن

در واقع بقول حضرت مولانا: عشق اسطرلاب اسرارخداست

عشق به زیبایی زیبایی های پایدار، عشق به حقیقت حقیقت سرمدی وعشق به خیر به هنروبه جاودانگی او

چه زیبا وپرمایه است این کلام شریعتی

"حقیقت دینم شد و راه رفتنم.

خیر حیاتم شد و کار ماندنم.

زیبایی عشق ام شد و بهانه ی زیستنم."

به احترام سالروز درگذشت استاد مسعود بختیاری

کوگِ رَشتِ خُوشخون ولا ریگی به گلیتِ         

تاراز زیرِ پاتِ ولا زَردِه ری بِریتِ

کوگِ رَشتِ خُوشخون بُگُو بَندِ کی به پاتِ    

دستِ کافر کی بُگُو خِفتِ دور ناتِ

کوگِ رَشتِ خُوشخون کاشکی هِی بِخونی    

بُنگِ قَهقَهاتُ جون ایده به زونی

کوگِ رَشتِ خُوشخون مو دِلُم وا باتِ           

هر بهار ایاهُم ولا به اَشنُم صداتِ

کوگِ رَشتِ خُوشخون هم زِ نو بکَش بال     

دِر بده صداتِ از او مال به ای مال

کوگِ رَشتِ خُوشخون ری بُکُن به کِینُو     

بِرَسُون صِداتِ ولا از او کُه به ای کُه

کوگِ رَشتِ خُوشخون ولا دردُمِ تو دونی      

هم زِنو اُویدم تا که سیم بِخونی

                       ***

زندگی عرصه یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه خود خواند واز صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد

                                        ((یاد و ترنم صدای دلنشینت همیشه با ماست))

قیصرامین پور پرکشید

 

لحظه های کاغذی
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

(قیصرامین پور)

 

قیصر متولد1338 درشهرستان گتوند می باشد دکترامین پور از سال 1367  به تدریس در دانشگاه الزهرا (س) پرداخت. اما شروع تدریس او در دانشگاه تهران به سال 1370 برمی‌گردد

دستور زبان عشق» (1386)، «تنفس صبح» و «در کوچه‌ی آفتاب» (1363)، «آینه‌های ناگهان(1372) و «گل‌ها همه آفتابگردانند» (1380) از مجموعه‌های شعر این شاعر برای بزرگسالان هستند. «گزینه‌ی اشعار» او هم در سال 1378 منتشر شد.

همچنین «توفان در پرانتز» (نثر ادبی) و «منظومه‌ی ظهر روز دهم» (برای نوجوانان) (1365)، «مثل چشمه، مثل رود» (برای نوجوانان) (1368)، «بی‌بال پریدن» (نثر ادبی برای نوجوانان) و «گفت‌وگوهای بی‌گفت‌وگو» (1370)، به‌قول پرستو» (برای نوجوانان) (1375)، و «سنت و نوآوری در شعر معاصر» (1383) از دیگر آثار امین‌پور هستند.

یادش گرامی