شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

دوشعرازغلام رضوی

------نعل وارونه ------
اجل ندارم جز ماه
که آسمان را به کول گرفته وچارنعل می تازد
ونعل وارونه می زند!
خونی ی ستارگان ام
که بی سازمی رقصند و
هم بی سازمی میرند!
کفری آفتاب ام
ودل خور ازبامدادنیم بندش

-----
------ خروس خسته---
باگلویی بادکرده
چندی این خروس خسته به خواند و
صبح نیاید؟
صبح ؟
نه به بانگ خروس می آید
ونه شب
به پارس سگ !


 

نمیدانم پس ازمرگم چه خواهم شد
نمیخواهم بدانم کوزه گرازخاک اندامم چه خواهدساخت
ولی بسیارمشتاقم
که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
بدست کودکی گستاخ وبازیگوش
 و او یکریز وپی درپی
دم خویش رابرگلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته راآشفته سازد
   بدین سان بشکنددرمن 
             سکوت مرگبارم را..
                                            دکترشریعتی
 

یادگار

پس از زندگی کردن و تولید مثل بشر می خواهد یادبودی از
خود به جای گذارد، شاید به این دلیل که او حقیقتا وجود داشته است. او یادگاری روی چوب، روی سنگ یا روی زندگیهای دیگر افراد میکند.
این آرزوی عمیق در هر کسی وجوددارد. از بچه ای که کلمات رکیک
در یک جایگاه عمومی می نویسد تا بودایی که تصویرش را در مغز یک
نژاد نقش میکند ...

                                       جان اشتاین بک

مانده دلان

من پراکنده شدم
ماپراکنده شدیم
مست آواز هَزاران  در باغ
چوگلسرخ  ز‌‌ ِ بُن
بی خبردست پدرکنده شدیم
دیرگاهی ست
که از  رویش  عرفانی
گلها در باغ
خبری نیست که نیست
نه صدایی ز پایی
ونه آوازرسایی ز جایی
نه طلوعی
ز خورشیدخروشان
برای دل درمانده به راهی
ریزش بارانی
     به علف زاران سوخته
                   ازحسرت آهی

آسمان رابنگر
ابرهاتاروپراکنده شدند
سایه هاخسته ودرمانده شدند
مادران چشم به درخانه
عبوس وغمگین
انتظاربچه های به ره مدرسه
       وامانده شدند
چه عجب حال وهوایی است
خدایابنگر
خواب می بینم من
یاکه دربیداری
مبتلای دل درمانده شدم
        من پراکنده شدم
                ¤¤غلام رضایی میرقاید

۱۰کیلومتری مسجدسلیمان - دوراه لالی -عید۸۴


 -----عمر-----
-------------------
درین صحرا
وین سبزه ها
که بی هوش اند
صحبت که  از عمر است
پس جوانی ام
کجا خفته ست

آن مژه های بهار
و راه که می رفتم
در این  صحرا
--------- هرمزعلیپور -----

ابیات بختیاری

یکی ازشادترین ابیاتی که بختیاری هادرمراسم عروسی ازآن استفاده می کنندورواج داردبیت های (( دوالالی ))است که زنان ودختران بصورت دسته جمعی همراه باسازودهل توشمال می خوانندوشادی می کننددوالالی راوابستگان واقوام دامادمی خوانندودراین آوازهامعمولامخاطب دامادمی باشد.شایدبااین ابیات می خواهنداحترام وتوجه به دامادومردخانواده رایادآورشده وشان اورادرنزدوابستگان عروس بالاببرند.درکناردوالالی برای عروس نیز (( آهای گل ))خوانده می شود.علاوه براین درمجالس ومراسم شادی مانندعروسی ویاختنه سوران بیت های ((شیرین شیرین ))ویا((المان المان ))هم کاربردداردضمن اینکه گوگریوه ها  لالایی ها   دی بلال مستم مستم   کوهویر  واویلا  برزیگری و...هریک بنوعی بیانگرجنبه های دیگری اززندگی بختیاری ومالامال ازشرح دوری ها غم ها شادی هاومشکلات زمانه است وبیانگرتلفیق پاک شعروموسیقی بازندگی وارزشهای قومی وفرهنگی آنهاست وهربیت آنها مالامال ازمضامین ومحتوای غنی فرهنگی می باشدبختیاری هادرقالب ابیات خودباطبیعت صحبت می کنند. شادی می کنند. عزاداری می کنندکارمی کنندکوچ می کنندودرهمه جاوهمه حال صادقانه وبدون آلایش احساس خودابیان می کنند

روز می وزد
برضیافت های روشن آب
ودلدادگان صبح
     همچنان
مسموم انضباط خویشند
من ازکدام گلوی زاده می شوم
وقتی همه ی آوازها
نای تعزیت دارند!
مادرم
همیشه می گفت:
تمثال هامقدس اند
من می خواستم
 قلب کوچکم راقاب بگیرم
 اما اکنون
برصخره هامی بینم
که مردان مقدس
شمشیرهارارهاکرده
وبه جستجوی
سپیده ی صبح سرگردانند.
                             (( یارمحمداسدپور))

دوست

هرگاه که ازجورروزگارورسوایی میان مردمان درگوشه ای تنهابربینوایی خوداشک می ریزم وگوش ناشنوای آسمان رابافریادهای بی حاصل خویش آزارمی دهم برخودمی نگرم وبراقبال بدحویش نفرین می فرستم وآرزومی کنم که ای کاش چون دیگری بودم که دلش ازمن امیدوارتروقامتش موزون ترودوستانش بیشتراست وای کاش هنراین یک وشکوه وشوکت آن دیگری ازآن من بودودراین اوصاف چنان خودرامحروم می بینم که حتی ازآنچه بیشترین نصیب رابرده ام کمترین خرسندی احساس نمی کنم امادرهمین حال که خودراچنین خواروحقیرمی بینم ازبخت نیک حالی به یادتومی افتم وآن گاه روح من همچون چکاوک سحرخیزبامدادان ازخاک تیره اوج گرفته وبردروازه بهشت سرودمی خواندوبایادعشق توچنان دولت ومنزلتی به من رومی کندکه شان سلطانی به چشمم خوارمی آیدوازسودای مقام خودباسلاطین عاردارم
                                                         شکسپیر