عکس از دوست عزیزم آقای هوشنگ فرجی (باسپاس)
برتارهای احساس قبیله ام
دستان ظریف هیجارسرای ایل
زخمه نخواهدزد
تاراز ییلاق تعصب ورنج
غروب غریب مالکنون را
برای عاشقان ایل
فریادنمی کند
فرداکه کودکان دشت
ترانه های لچک ریالی را
بهانه می کنند
باگلویی سرشار ازبغض های کبود
چگونه بگویم
مسعود دیگر
بر تارنمی زند!؟
آ حنجره قبیله ام
برای همیشه دل به کوچ سپرد
اینک آوازهای بختیاری
شیرسنگی
صلابت کهن کوچ
طرنه های چاک چاک
درفراق صدای آشنای ایل
گاگریو را آوازمی کنند
*** وحیدخلیلی اردلی ***
درلطایف الطوایف نقل است :
پادشاهی از حاضران مجلس خود معمایی پرسید که آن چیست که پارسال نرسید، امسال نمیرسد و سال آینده هم نخواهد رسید، سربازی که در آن مجلس حاضر بود گفت: مواجب من است. پادشاه خندید و دستور داد تا مواجب دوسالة او را نقداً دادند و حقوق آیندهاش را نیز دوبرابر کرد.
این معما حکایت معمای جاده مسجدسلیمان -شهرکرد است شبیه حکایت معمای شبکه گازمسجدسلیمان شبیه حکایت معمای آب مسجدسلیمان و...است با این تفاوت که کسی نیست تا به لطف خنده ای این رویاهای ابلها... را تحقق بخشد اما میخواهم بگذارم رویاهایم زنده بمانند. این را از آن درخت کنار خشکیده ای که دورترها رانظاره می کند .اززمین عریانی که چشم به آسمان دارد وازکودک گرسنه ای که چشم به دستان مادر دوخته آموختم.درهرحال تنها راه آوردن رویاها ازدنیای دوردست به این دنیا هم عشق است چیزی که مامسجدسلیمانی ها ازآن بهره مندیم شاید این ها همه تکرارمکررات است اما کافی است باور کنید که مانند لذت خراشیدن زخم کهنه دیگربیان دردهای ما از خوشی های عادی زندگی لذتبخش تر شده است
میان آفتابهای همیشه
زیبائیی تو
لنگریست _
نگاهات
شکست ستمگریست _
و چشمانات با من گفتند
که فردا
روز دیگریست.
ا.بامداد
بگذریم کلام حضرت مولانا راعشق است که می گوید:
اندر دل درد خانه داریم
درمان نبود چو همچنینیم
.......
چون ساده تر از روان پاکیم
پر نقش چرا مثال چینیم
پژمرده شود هزار دولت
ما تازه و تر چو یاسمینیم
گر متهمیم پیش هستی
اندر تتق فنا امینیم
ما پشت بدین وجود داریم
کندر شکم فنا جنینیم
( دیوان شمس )
هرگز فرصتی را برای دیدن چیزی زیبا ازدست نده .زیبایی دست خط خداوند است .مانندنشانه ای مقدس درکناریک جاده .درهرصورت زیبا درهرآسمان زیبا ودرهرگل زیبا آن راگرامی دارومانند شکری که دربرابر نعمتی ازخداوندمی کنی از زیبایی شکرگذارباش.
((امرسون))
دودرون دربهار ۱۰کیلومتری مسجدسلیمان
هرگز فرصتی رابرای دیدن چیزی زیبا ازدست نده زیبایی دست خط خداونداست مانند نشانه ای مقدس درکناریک جاده درهرصورت زیبادرهرآسمان زیباودرهرگل زیبا آن راگرامی دارومانندشکری که دربرابرنعمتی ازخداوند می کنی از زیبایی شکر گذار باش
((امرسون))
این عکس زیباکاری است ازدوست عزیزم آقای هوشنگ فرجی فر
وی علاوه برخبرنگاری روزنامه ایران وخبرگزاری ایرنا از زمره محققین راستین فرهنگ بختیاری است که تلاش خستگی ناپذیر او در بسط فرهنگ وهویت بختیاری ستودنی است
آقای فرجی فر در راستای کنکاش وپژوهش درعرصه فرهنگ بختیاری باآغوش بازآماده بهره گیری از همفکری ومساعدت های همتباران عزیزمی باشدوهمراهی شماعزیزان راطالب است .همچنانکه خواجه حافظ می فرماید
مابدان مقصدعالی نتوانیم رسید هم مگرپیش نهدلطف شما گامی چند
شما عزیزان می توانیدازطریق این وبلاگ ویاشماره تلفن ۰۹۱۶۶۸۱۱۰۱۷ یا ۳۳۳۳۹۰۰ -۰۶۸۱ بااین دوست عزیز ارتباط برقرارکنید.
****
درهرحال همتباران بختیاری به واسطه شان و شخصیت والای خوداستحقاق همه گونه تکریم وتقدیر را دارند وقدم گذاشتن وتلاش در راه گسترش این فرهنگ اصیل وایرانی خودافتخاری بس بزرگ بشمارمی آید امیدکه همه عزیزانی که دراین مسیرگام برمی دارندهمواره همتشان بلند وپیروزباشند.
حافظ نهاد نیک توکامت برآورد جانها فدای مردم نیکونهادباد
چم آسیاب- ایام عید۸۵
دشت لالی - اخرین روزهای اسفند۸۴
(مسجدسلیمان - دوراه لا لی)
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
***فریدون مشیری***