فریاد
سال ها هست که من گم شده ام
وبه دنبال خودم می گردم
تف به من باد که فریاد نسنجیده زدم
تاکه مجبوربه تاوان مکافات شوم
دادوبیداد زمن ای فریاد
بکُشیدم جماعت
چه حماقت کردم
که نپرسیده ونادانسته
پا در راه عبث بنهادم
ونسنجیده وگمشده فریادزدم
دوست دارم اکنون
بنشینم به کناردل دریا شادان
وبه خورشیدمعلق شده ازسقف امید
خیره شوم
دست هاراتا وسعت عرش
به فراخی افق بازکنم
برکشم ازته جان فریادی
که صدایش برسد تا جایی
که بود فردایی
وبگویم همه شان را
ازکور و زکر
من پشیمان شده ام
دوست دارم بزنم فریادی
نه ازآن فریادی
که ازاین فریادی
*** غلام رضایی میرقاید ازمجموعه شعر باران به صفحه تاریک ***
سروده خوبی بود موفق باشی
سلام هم ولایتی
امیدوارم حالتون خوب باشه
دوست من آیا حاضر هستین به ما کمک کنین؟ در مورد مطالب، تاریخ مسجد سلیمان، عکس برای بالای صفحه مسجد سلیمان، و یا هر چیز دیگه ای، همش هم به نام خودتونه
آیا حاضرین به ما بپیوندین؟ ما برای خوزستان و افتخار ایران کار می کنیم
منتظر هستیم
راستش مطلب ششه دالو رو میخوام توی ولاطم با اسم خودت بنویسم
همتبار کمکار شدی.. موفق باشی
دوست عزیز مطالب زیبایی در مورد مسجدسلیمان نوشته اید مخصوصا مطلب راه آهن بسیار زیبا بود.