ایام عیدبازهم به مسجدسلیمان رفتم
مثل همیشه مثل سالهای قبل وسالهایی که خواهد آمد
بازهم محبتهای مادرکه پایانی نداشت
اینباردستهاش رنجورتر وتکیده ترازقبل بود
ودرکنارآن رنج واندوه پدر
آنجاکه باشی انگاری راحتتر نفس می کشی
آنجا که باشی خودرابه ستاره ها نزدیکترحس می کنی
وقدمهات بلندتر ومحکم تر برداشته می شود
آنجا که باشی معنای صفا وصمیمیت رابهتردرمی یابی
ومحبت وصداقت مردم را
درعمق نگاههایی که آکنده ازرنجهای کهنه است خواهی خواند
همسایه هات غریبه اما آشنا وصمیمی اند
باکودکانی رنجوروگرسنه اما پرهیاهووبازیگوش
وخرابه های سرمسجدکه همچنان روبه خرابی می روند
ومسافران نوروزی رابه نظاره خودمشغول می کنند
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام دوست من
وبلاگ خیلی جالبی دارید امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام اردشیر عزیز عزیز دل همون که به فکر من هستی کلی ارزش داره .. منم سال خوبی رو واست آرزو دارم امیدوارم به آرزوهات برسی و همیشه شادزی...
متن زیبایی بود من عید رو کلا مسجدسلیمان بودم خونه پدربزرگم آره انگار آدم راحت تر نفس میکشه درک می کنم ....
قربونت.. ایمان
درود.این عکسها روح مرا به پرواز در آورد.شاد باشی
سلام خوبی؟وبلاگ خوبی داری . منم ۱ وبلاگ ساختم ولی نمیدونم مطلب چی بزارم / میشه اون عکس اقایه هوشنگ فرجی برام ایمیل کنی؟؟؟؟مرسی