شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

پنجم خرداد روزپیدایش نفت درخاورمیانه

پنجم خرداد روزپیدایش نفت روز مسجدسلیمان گرامی باد

 

قریب صدسال است که نفت این اکسیرزندگی بخش از این شهراستخراج می شودقریب صدسال است که لوله های قطوراین طلای سیاه را مکیده وبه دوردست ها

 می برند.هرلحظه ی این یک قرن دلارهای سبز ازاین شهرجاری است تا آن دورترها را آبادکندپیاده روها راسنگفرش کند خانه ها راگرم کندوزندگی پرزرق وبرقی برای ساکنین آن دورها به ارمغان بیاوردغافل ازآنکه دخترک معصوم ما تنها نظاره می کند ومردان بیکارمایوسانه وباچشمان منتظر به  امروز خود وفردای بی فرجام فرزندان خودفکرمی کنند.

چه گواراست این نفت

چه زلال است این مایع

مردم بالادست چه خدایی دارند

اما تنها این زیر زمین شهرمان نیست که  به دوردست سرازیراست دیگر نوبت روی زمین شده حالا سرمایه های انسانی است که ناخواسته رخت سفرمی بندند وشهررویاهایشان رابسوی کسب آینده ای برای خودوخانواده  ترک می کنندانسانهای بزرگی که نه تنها دراین شهرزاده شدندبلکه ساخته شدند.هرروز هرهفته فوج عظیمی ازاین جماعت عطای شهروخاطرات آن رابه لقایش می بخشندتابلکه حداقل بدیهیات زندگی راجایی دیگربیابند.ومسجدسلیمان که هرروزتنهاترازپیش می شود

دوست داشتنی اما تنها - عزیراما بی کس  - دارا اما ندار

سالهاست دچارش هستیم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل.
و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای
 این خانه بس عزیز

...

اینجا، هر چه هست، جز با صداقت او و کلام و نقشهای او، حوض بی ماهیست.
شاید مزرعه ای باشد با زاغچه ای بر سر آن
زاغچه ای که هیچکس جدی نگرفتش .
اینجا را هدیه اش میکنم. به آنکس که برای سبدهای پرخوابمان، سیب آورد.
حیف که برای خوردن آن سیب، تنها بودیم . چقدر هم تنها ...
(سهراب سپری)

 

یک قرن گذشت ...

....

مردمان سر رود آب رامی فهمند

 

اما...

دریغا مردمان سررود تشنه اند وبی آب . گرچه سرشارازعشقنداما حداقل امکانات زندگی را ندارند گرچه خون گرمند اما خانه های گرم وراحت ندارندوگرچه دلهاشان صاف وصیقلی است اما پیاده رو سنگفرش شده ای را ندارندواگرچه اکرچه درروزگاری همه اینها راداشتندوچه خوب داشتند

                                        مخلص همه این مردم باصفا

 امامتاسفانه کم توقع مسجدسلیمان- اردشیر

 

 

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
کاوه پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:36 ب.ظ

به مناسبت پیدایش نفت در خاور میانه





نفت که آمد و رفت

در امتداد فراز و نشیب تپه ها

کشیده خط و خطوطی ز لوله ها

و در کناره

کنار چادری سیاه

زنی میدمد به آتش پهن گاو

که آمیخته به بوی نان در هوا

کودکی بیقرار از هجوم پشه ها

به گرد چشم و بینی

با تکه نانی در دست

و آنسو تر سگی سیاه

با طعنه دم میساید به لوله ها

من در شگفتم ز همتباری از زنان شاه

ثروت خود که ربوده بود زجیب ما

چگونه در فرانسه بخشید به گربه ها؟!

شکایت

کنون ز نفت باید

که آمد و رفت

سیاهیش ماند

به بخت زن و

کودک و

سگ سیاه.

<< محمد مراد یوسفی نژادی >>


فرشید خدادادیان پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.azfarshid.blogfa.com

سلام بر شما
مطلب زیبا و خواندنی بود . پنجم خرداد بصورت ارتباطی روحی همه بچه های مسجدسلیمان وبلاگ نویس دست به کار شدند . خیلی جالب است . من هم مطلبی از منظر تاریخی در این خصوص کار کردم . شاد باشید.

تیام جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://teiam.mihanblog.com

بسیار زیبا بود اردشیر جان ....
من هم یک خط خطی کردم خوشحال میشم میشم بخونی البته فرشید در وبلاگش متن زیبایی زده که جامع توضیح داده شده
شادزی اردشیر عزیز ....

محمد ایزدستا جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ب.ظ http://izadseta.blogfa.com/

سلام ارشیر جان
خسته نباشی
والله
من یکی که موندم
واقعه 5 خرداد رو تبریک بگم به خاطر دیگران، یا تسلیت بگم به خاطر مردم بی بهره مسجدسلیمان!!!

محمد شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام و عرض ادب
روز ام آی اس مبارکتون باشه
راستش خیلی ها باید مدیون کشف نفت در این شهر باشند
اگر در ام ای اس نفت کشف نمی شد خیلی ها که الان به جاهایی رسیدند شاید الان توی روستا زندگی میکردند، من خودم فکر میکنم که اگه خدابیامرز پدربزرگم برای کار در شرکت نفت استخدام نمی شد ، من که نوه ی او هستم الان بجای اینکه پای کامپیوتر و اینترنت باشم دنبال بز و گوسفندها بودم! خیلی ها هم که رفتند خارج و الان اونجا زندگی میکنن هم همینطور .....
=> viva m.i.s ! ... viva u.s.b ! <=

محمد خشن سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام اردشیر
من واقعا متاسفم که نفت مسجد سلیمان اکثر شهرها را اباد کرد ولی خودش بی بهره مونده پنجم خرداد واسه ما حداقل روز خوبی نیست

دلا دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:42 ب.ظ

باید باور کنید از مسجد سلیمان تنهانامی به جا مانده از شکوهی دیرین . تو را به خدا چیزی را که دیگر نداردهی تکرار نکنید . این شهر تنها آخرین مکان دنیاشاید باشد با انبوه ضجه ی مردمانش و صدای مویه ای که هی تکرار می شود بر پهنای دشتها و کوهها

محمد مراد جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:29 ب.ظ

با درود
متن تامل برانگیزیست و درشگفتم از همتبار عزیزی که خود و ما را مدیون کشف نفت میداند(محمد) ٬ دغدغه اتش بدلهایی که اینک اینگونه به نفت مینگرند ٬ شهریست که با ان پیشینه٬باچند دهه تولید و صادرات نفت که در سرزمین ابا واجدادیشانبه وقوع پیوست ٬ امروز از شهرهای محروم کشور است و بیکاری٬ فقر٬ اعتیادو .... اینده انرا در هاله ای از یاس فرو برده است. دغدغه ما شهریست که با وجود همجواری با کارون گاهی تا یک هفته تشنه وبی اب است٬ اگر اینک اینگونه بر نفت میتازیم ٬ اعتقاد داریم : اگر نفت را در سرزمین ما نمییافتند شاید ؟ همان ساختار اقتصادی اجدادیمان ( دامپروری) راحفظ میکردیم و روزگارمان بذینگونه نبود . اری نفت فی نفسه ماده ارزشمندیست اما از این ارزشهای نفت به صاحبان اصلیش چه سودی رسیده است ؟ نشستن پشت کامپیوتر واستفاده از اینترنت ؟ این امکانات که امروز در روستاهای شوشتر و دزفول هم فراوان است که نه نفتی داشته اند و نه گازی ٬ جان برادر !! مامیگوییم مسجد سلیمان بوجود امد تا ذخایرش تاراج شود ٬برای فردای شهری که ساختند ٬ فکر نکردند یعنی نخواستند فکر کنند چون انها فقط (نفت) را میشناختند انها هر چه ((اولین)) هم ساختند در وحله اول برای اسایش خود و خانواده شان بود نه برای ما کما اینکه دیدیم پس از توقف چرخ چاهها همه (اولین ها) تبدیل به (اخرین ها) گردید . مو که به همه چی هی اولی بیم حالا دی سر دیارم تی خراوون محمد جان همتبار کم توقع نازنینم٬ در انتها ضمن بوسیدن صورت گلت و اظهار خوشوقتی وتبریک بمناسبت اینکه ٬به برکت نفت مجبور نیستی در سرزمین زیبای بختیاری و کوهها و دره های سر سبز و پر گل ٬ بدنبال گوسفندان باشی و لبنیات سالمی میل نمایی و اب گوارای دیمه بنوشی وشاهد انهمه ارزشهای ناب ایلی باشی یک شعر از سروده هایم را برایت مینویسم به امید بهره مندی هرچه بیشتر شما از تکنولژی ٬ . کوچ مشک و ملارت را که به بلندای اسمان بود چه اسان بر چیـــــــــــدی تا در هجـــــــوم (لینهــــا ) که شانه بشانه از راه رسیدنــد بهونــی بر پــا نمانــد * * * بـر پــا کـــن بهــونــی به گستـــــــــره جهـان تا شیت کمپانــی گــم شـــــود درهیاهوی زنــگـو لـه و گـو سفنــــدان * * * (نفت که امد و رفت ۱۳۸۱ )

... پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ق.ظ

کوچ

مشک و ملارت را

که به بلندای اسمان بود

چه اسان بر چیـــــــــــدی

تا در هجـــــــوم (لینهــــا )

که شانه به شانه از راه رسیدنــد

بهونــی بر پــا نمانــد

***

بـر پــا کـــن

بهــونــی

به گستـــــــــره جهـان

تا شیت کمپانــی گــم شـــــود

درهیاهوی زنــگـو لـه و گـو سفنــــدان

***

(نفت که امد و رفت ۱۳۸۱ )














برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد