شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

کوچ



مشک و  ملارت  را

که به بلندای  اسمان   بود

چه  اسان  بر چیـــــــــــدی

تا در هجـــــــوم  (لینهــــا )

که  شانه به شانه از راه  رسیدنــد

بهونــی بر پــا نمانــد

***

بـر پــا کـــن

بهــونــی

به  گستـــــــــره  جهـان

تا  شیت  کمپانــی گــم   شـــــود

درهیاهوی زنــگـو لـه و گـو سفنــــدان

***

(نفت که امد و رفت   ۱۳۸۱  ) محمدمرادیوسفی نژاد






نظرات 7 + ارسال نظر
تاراز دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ق.ظ http://bibiyan.persianblog.com

درود .من نمیدانم چرا بعضی از دوستان از عقب افتادگی خوششان می آید!شاد باشید.

علیرضا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://4besh.blogsky.com

وبلاگتون خیلی قشنگه

شاهزاده ی بختیاری (مندیر) چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 ق.ظ http://mandirebaharon.blogfa.com

سلام امید وارم که حالت خوبه خوب باشه
اگه بتونی یه خورده شلوغ ترش کنی بهتر می شه
پیا به ایما هم سر بزن

تاراز شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ http://bibiyan.persianblog.com

دوست ارجمند جناب یوسفی نژاد درود بر شما.شاید خق باشما باشد و من مفهوم شعر شمارا درک نکرده باشم .اما آنچه من میبینم دلخوری از وجود (لین ها)و نا پیدایی بهون هاست!یا هیاهوی زنگوله و گوسفندان در تقابل با شیت کمپانی!یعنی ارجحیت زندگی شبانی!به هر حال از این که به صراحت کسی حرفش را میزند خوشحال باشید.میتوانستم بنویسم خسته نباشید استاد و آه که چه وچه.اما دوست من من به صراحت و گفتگوی روشن باور دارم.اینکه من مفهوم شعر شمارا درک نکردم بحث دیگری است.امید وارم کارهای دیگری از شما بخوانم. پر توان باشید.

تاراز سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:59 ب.ظ http://bibiyan.persianblog.com

درود.من یک پیام برای جناب یوسفی نژاد اینجا گذاشتم که ظاهرآ پابلیش نکردید.میشه به پرسم چرا؟

امان ا.. شیخ رباطی دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ق.ظ

می دانستم که نفت سیاه بود ولی نه برای مادرم که آب بود برای مشکی سوراخ که از چشمه های کچی شهرم تلخ همچو زهر ماری که ِآرام می کشت وبا تنیدن پره ای که میخواست بسازد گلیم عشق را که بوریائی بود از ابوذر برای فرار از سیل وآتش وبرادر دوباره محمد مرادت را از دیگری بگیر که من وتو باید ما باشیم وبمانیم برای گدار بی پی ودوباره بنویس

محمدمراد سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ

با درودی دوباره ؛ به تاراز عزیز ؛ نمیدانم درمجالی محدود چگونه میتوان تراوشات مغزی را مبادله کرد ؟ بهرحال سعی میکنم ؛ شعردیگری مینویسم :انروزکه وسعت دنیایم / فقط بیست فوت بود / نام بنگله هفت اقلیم دلم را / به شادیهای کودکانه پیو ند میزد / و امروز / که بنگله ها در نگاهم / فقیرند / ارزو میکنم ای کاش / وسعت تمام د نیا / فقط بیست فوت بود / . نام این شعر : بیست فوتیهاست و نمیدانم شما چقدر این نوع ساختمانها را میشناسی ؛زندگی در بیست فوتیها به مراتب سخت تر از زندگی در بهون بود اما چرا برای من وما




















تاراز عزیز ؛درود به شما ؛من هم مانند شما سخن شفاف و بی پیرایه را میپسندم و فراتر از ان ؛باور دارم : جدال واژه ها لزوما ؛تضارب اندیشه را بدنبال خواهد داشت ؛ منهم مانند شما ودیگران یک زندگی سرشار از رفاه در یک ویلای ۲۰۰۰متری را به زندگی در خانه ای محقر ترجیح میدهم اما در شعر بیست فو تیها چنین گفته ام : انروز / که وسعت تمام د نیایم / فقط بیست فوت بود / نام بنگله / هفت اقلیم دلم را بشاد یهای کودکانه پیو ند میزد / و امروز / که بنگله ها در نگاهم فقیرند / ارزو میکنم / ای کاش / وسعت تمام د نیا / فقط / بیست فوت بود / . سراینده حتما زندگی سخت در بیست فوتیها را تجربه کرده واگر امروز در حالیکه بنگله ها در نگاهش حقیرند وظاهرا رفاهی نسبی دارد ؛برای انروزها؛ اهی میکشد ؛بدون شک از بی عشقی ست ! که عشق در تلاطم همین زرق و برق ها رنگ باخته است ؛دوست گرانقدر ؛ ما انسان ها ؛استاد ویرانی هستیم ؛ هر انچه تا امروز ساخته ایم و نام پیشرفت بر ان نهاده ایم ؛تخریب ارزشها بوده ؛دیوار میسازیم سپس برای بالا رقتن از ان نردبان اختراع می کنیم؛ عدد فاصله ها مان را بیشتر می کنیم بعد اتو مو بیل می سازیم ؛بیشتر و بیشتر میکنیم ؛هواپیما اختراع میکنیم ؛تغذیه و محیط زندگیمان را الوده و و یران میکنیم انگاه انواع دارو ها و وسایل پزشکی را کشف و اختراع میکنیم و ... پس هر چه میسازیم برای جبران چیزیست که از دست داده ایم تاراز عزیز اینهمه انرژی منفی موجود در جهان زایده چیست ؟ ان انرژی واحد و عظیمی که همه ی نظم موجود در جهان هستی بسته و وابسته ی به ان است بشدت تحت تاثیر اجزا خویش قرار دارد و اجزا این انرژی چیزی نیست جز ان هاله ای که از اندیشه من و شما منتشر می شود اگر این اندیشه سرشار از عشق و دوستی واین هاله ها روشن وشفاف نباشد ان انرژی واحد وعظیم هر روز رنگ باخته تر و نهایتا جهان از هم خواهد گسست اری ؛عزیز برادر ؛ این رویکردی که ما نامش را پیشرفت وتکنولژی نهاده ایم ؛ بهایی گزاف دارد که انسان ها در حال پرداخت ان هستند و ایند گان گزافتر خواهند پرداخت ؛ بادرود دوباره به شما و درود و تشکر از جناب اردشیررضایی که خداوند این فرصت بوده است ؛.






برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد