........
تو را به جای همه کسانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و برای نخستین گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم .
جز تو ، که مرا منعکس تواند کرد
من خود ، خویشتن را بس اندک می بینم
بی تو جز گستره ای بیکرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش، گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فراگیرم
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگیت ، که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه ی آن چیز هایی که بجز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
توهمان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن ایمان دارم
تو رابه خاطر بودنت دوست می دارم
«پل الوار»
درود اردشیر عزیز
این تکه ی زیبا را با خوش سلیقگی انتخاب نمودی.چند بار هم در مدار صفر درجه آن را تکرار کردند( البته فقط بخش اول را).
اگر اشتباه نکنم ترجمه ی آن را توسط بیژن الهی خوانده ام که بسیار زیبا بود.
بدرود
سلام دوست عزیز
منتظرتان هستیم www.hajati.ir