*** اندوه پرست ****
کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ...چه زیبا بود اگرپاییز بودم
وحشی وپرشور ورنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
درشرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من ...
همچو آوای نسیم پرشکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم :
چهره ی تلخ زمستان جوانی.
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه ودرد وبدگمانی
کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم
**** فروغ فرخزاد - ازمجموعه دیوار
اوج سیر تفکری فروغ کتاب های تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد است
رجوع به اثرات ابتدایی وی به غیر از مطالعه سیر فکری ایشان . چندان پسندیده نیست. چرا که در این آثار جز درد دلهای یک زن تنها چیزی یافت نمی شود
بیاییم شاعری برجسته چون فروغ را با اثرات برجسته اش معرفی کنیم
....
من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند...
واقعا هر شعری مخاطب وزیبایی های خاص خودشو داره
من که ازاین شعر لذت بردم