شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

فردا روز دیگری است

هزاره سوم از راه رسیده جمعیت دنیا از میلیاردها گذشته ،امواج ماهواره ها همه را مسحور خود کرده شهرها با رشد قارچ گونه دارن به هم متصل می شن ومردم از سروکول هم بالا می رن

اما دلها؟ازدید صاحب نظران انسان تاریخ خود را می سازد اما این تاریخ مملو از ابهامات است .... چرا ارزش ها این همه زود رنگ می بازند چرا همه حسرت گذشته ها را می خورن .چرا واژه هایی مثل صمیمیت ،صفا وصداقت را دیگه باید توی فرهنگ لغت پیداکنی وچرا همه دچار روزمرگی شده اند ،قصه های شیرین مادربزرگها جای خودشون رو به غصه ها دادند .کوچه وخیابون آکنده از بوق وازدحام و اندرون خونه ها همه در آرامش وسکوت اما خالی از سرور .انگار خنده کودکان هم از ته دل نیست .روایت عشق های پاک ایلیاتی وشب نشینی های خانوادگی  فراموش شده است .انگارگرد نخوت وفراموشی پاشونده اندو همه غرق درپوچی هستند واقعا این احساس وتجربه درونی مولانا  قابل تعمق وزیباست آنگاه که می گوید:

چنان در نیستی غرقم که معشوقم همی گوید
بیا با من دمی بنشین، سر آن هم نمی دارم
((مولانا))

با این حال زندگی همچنان ادامه دارد .خورشید هنوز پر حرارت است وگرم اما مطبوع وآسمان آبی تا بیکران گسترده است وشاید ازاین روست که هنوز می توان گفت : فردا روز دیگری است

حسن ظن است و امید خوش تو را
که تو را گوید به هر دم برترآ
سربلندم من، دو چشم من بلند
بینش عالی امان است از گزند

((مولانا))

****  نگارش : اردشیر  ****

 

((تقدیم به همه هم محلی های خوبم در سر کوره های مسجدسلیمان))

 امان الله شیخ رباطی

 

= سرکوره ها =

هرچه بود سرکوره ها نام داشت

آئین همیشگی یاران

کوچه های داشتیم بن بست

 متل زندگی همه مان

  متل تنور  غلام نانوا سرد

متل ساتور  بردال کند

متل پتک مسلم بی اتر 

متل اذان سید حسین

بی بلند گو

متل هیزمهای آمنه تر

متل قبرستان بالای محل بی مرده

متل نفت سر خیابان  آبدار 

متل برادرم که فریاد می زد

متل برادرت که رفت

و متل من که گم شدم

       اما روزی می آیم

با اذانی به صدافت

گفتار سید حسین

با تنور ی داغ با آقا غلام

با ساتور تیز بردوش فرزندان بردال

با پتکی سنگین به قدمت مسلم

با زغال خوش بو از دامن آمنه

               اینبار گودال  سرخیابان را   با 

              اشک محبت آمیخته خواهیم کرد

              و می گوئیم نفت نمی خواهیم

و همه جمع می شویم در سرکوره ها

 می آیم

وجشن می گیریم

تو هم بیا 

  ای غلامعلی ای لهراسب

ای عباسعلی ای کیومرت

ا ی جمعه ای   داریوش

ای حسین آفاای  منوچهر

ای نصلا ای یدی

ای نانا ای گودرز ای البرز

ای حبیب ای سیروس

وای همه کسانی که عشق به

هم دارید بیائید که فردا دیر است

 

دوستدار همه شما امان الله شیخ رباطی

86/10/11

 

امان الله جان

با نهایت تاسف ضایعه اسفناک در گذشت برادر عزیزت را صمیمانه از طرف خودم وخوانندگان این وبلاگ تسلیت گفته وبرای شما وسایر برادران صبرو شکیبایی وسلامتی آرزو دارم -اردشیر     

نظرات 13 + ارسال نظر
هدایت اله شریفی دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام بر شیخ بزرگ

با این اشعار و دکلمه های زیبایت . امیدوارم که همیشه سرافراز و سربلند چون کوه تاراز باشید ، و تا ابد برایمان بنویسی تا بلکه عبرت گیریم . دوستدار شما هدایت اله شریفی از اهواز

کیارش- از سرزمین پنج خورشید دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://5sunland.blogfa.com

درود اردشیر

چقدر سخت است این همه رفیق را دوباره داشتن؛آن هم در این روزگاری که دیگر برای رفیق جدید داشتن حوصله و رفاقتی نمانده.اما لذت آمدن با دو تا از آن دوستان در سر ایستگاه و به تاکسی سبزی گفتن؛ شهر چه دلچسب است.
اردشیر جان آدرس وبلاگ من به بلاگفا تغییر نموده است؛اگر زحمتی نیست در آدرس پیوندها آن را تصحیح کنید.
http://5sunland.blogfa.com
سپاسگزار - کیارش

محمد مراد چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:01 ب.ظ

امان عزیز درود
میدانم وقتی این دلنوشته ها را به قلم وکاغذ پیوند میزدی
اینجا (تهران ) نبودی ودر کوچه پسکوچه های قهر کرده با قواعد هندسی وخارج از جغرافیاو بقول سریا داوودی:بی پلاک
سرکوره ها سیر میکردی ؛اما هنوز هم سرکوره ها را با همان حال واحوال دوست داریم ؛با تنور سرد ؛با ساتور کل ! اذان بی بلند گو و.....آنروز ها هرگز تکرار نخواهد شد واین داغ وردادن ها وشروه های من و تو برای ترکاندن تاول های دلمان است
تادرودی دیگر

chaos شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.chaotic.blogfa.com

ina ke hame amoo o daei haye man hastan,akhe manam bache sarkurehaam....

oh! ardeshir ,ajab sher haei mizari inja lezat mibaram...

منوچهر شیخ رباط سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام اردشیرجان وامان جان
من به خودمی بالم که همشهریانی باسوادوباغیرت دارم که می تواننداسم شهرمان راهمیشه زنده نگهدارند.

امان الله شیخ رباط یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ


دیدم میدویدند
آنها اعداد بودند
واژه تفریق هم
ساز بعلاوه می زد
وبعلاوه از کنار تقسیم جدا نشد
خوبیهای استاد را جمع می زد
وتقسیم آنها را بخش می کرد
هرچه بود در بخشش استاد بود
کسینوس در برابر تانژانت نشست
بی ادعا چون استاد
ولی سینوسهای استادبدون هواماند
واشک برای لگاریتم ریختن
همه جمع بودند شاگردان
در درس هندسه بدون منشور
وبدون معلم واستاد
همان استادی که بانگ برآورد
ومعادله واقعی را ثابت کرد
وگفت بنویسید
یک بعلاوه هرچه دوست دارید
می شود ما
ما بعلاوه ما می شود
زندگی 100 %انسانیت
دایره هم آمد که من زمینم
فاصله ستارگان را اندازه
نگرفتند چون سال نوری فراموش شد
متری به اندازه زمان هم نبود
وبا حل معادله استاد
فاصله ها نزدیک شد
به اندازه خاموشی استاد
به نماندن او در جمع
به بعلاوه شدن او با نیکان
به نبردن هیچ کس در زیر رادیکال
و به منها شدن از ما
وما ماندیم باواژه ای بنام صفر
که بخاطر استاد صفر بعلاوه امان ا..شیخ رباطی

هدایت اله شریفی چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام امان عزیز :

لحظه ای که دکلمه و یا بهتر بگویم شعر زیبایت را میخواندم باور کن گریه کردم . گریه کردم برای بخشش استاد ، بی ادعایی استاد ، خاموشی استاد، به نماندن او در جمع و به منها شدن از ما

َعلی غلامپور چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:19 ب.ظ

امان جان

با نهایت تاسف و تاثر درگذشت برادر گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت میگویم .

از هم محله ای های شما در سرکوره ها ی مسجد سلیمان .یاد آن روزها بخیر

امان ا...شیخ رباطی سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ق.ظ

اردشیر عزیز سلام
اربعین مرحوم یدالله با اربعین سالار شهیدان است اگر صلاح بدانی اطلاع رسانی بنما
مرا مرگ خوش تر از آن زندگی که سالار باشم کنم بندگی
بزرگی که انجام آن بندگی است بر آن مهتری بر بباید گریست
به نام نکو گر بمیرم رواست مرا نام باید که تن مرگ راست

چهل روز بسان چهل سال گذشت ، آنقدر سنگین که در دیده بجزء اشکی نمانده و در سر بجز یادی از خوبیهای تو ای سرو روا ن با گل و گلشن چه کنیم ، ما را با این خرمن سوخته گذاشته ای پس بگو چگونه با این باور زندگی کنیم که تو را هرگز نخواهیم دید و دستهای پر مهرت را چگونه باید ببوسیم و چگونه پشت میزی بنشینیم برای گوش دادن درس ریاضی در حالی که صدای پر طنین تو را نمی شنویم تو که در زندگیت هنر ریاضی داشتی ،و نزدیکان خود را با اعداد و ارقام می شناختی و به آنها بها می دادی
مطمئن باش که مهرت نرود از دل ما مگر آنوقت که در خاک شود منزل ما
در آستانه اربعین سالار شهیدان امام حسین (ع) اربعین استادبزرگ ریاضی معلم دلسوز ،برادری مهربان مرحوم مغفور ید اله شیخ رباطی را به اطلاع کلیه عزیزان می رسانیم و به همین مناسبت مجلس یاد بودی را بر سر تربت پاکش واقع در چهار بیشه در روز پنج شنبه مورخ 9/12/86 راس ساعت 9تا11برگزار می نماییم .
امید است که شرکت شما عزیزان در این مراسم تسکینی باشد برای بازماندگان
از طرف خانواده های عیدی شیخ رباط و طوایف بزرگ شیخ رباط وورناصری













امان ا شیخ رباط دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ق.ظ

علی غلامپور عزیز کجائی
تشکر می کنم از اظهار لطف شما بزرگوار

[ بدون نام ] شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:33 ق.ظ

امان عزیز

من الان عسلویه کارمیکنم (پیش پسر عمویت هدایت) . و خانواده ام کرج هستن . ولی هرکجای این کره خاکی باشم به یاد شما و خاطرات خوش محله مان هستم . دوستدار همه دوستان علی غلامپور

بیات کاهکش پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:47 ب.ظ

لذت بردم - کاشکی اسمی از شهیدان ولی صالحی ،کیامرث رشیدی ،صالحی در شعر زیبایت می بردی رستگارانی که عروج کردندو تا ابد ما را در حسرت دیدارشان گذاشتند یادشان سبز
ممنون جناب - مرسی که ما را به گذشته بردی

اندیکایی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:51 ق.ظ

با تشکر
سرکورهها تا حدودی مردمانش عوض شدن ولی حال هوای آن مثال سابق است .ای کاش سالیانه گردهمایی همه بچه محله ای ها باشد از تمام گروه وسنین همه یکدست ویک صدا با نام بچه سرکورهها .تنها دلخوشی ما به شب تاسوعا وعاشورا است که تعداد اندکی از بچه های قدیم دور هم جمع می شوند که متاسفانه این امر نیز دارد کم رنگ می شود .بیایید همت کنیم واین گردهمایی ها را پر رنگ کینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد