شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

به دوست عزیزم

امان الله عزیز

عزیزترین آدمها. در زمان حیاتشان چنان بما نزدیکند که ما نمی‌توانیم شکوه حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند آرام آرام نبودشان را درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان که بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه با عشق آنها همراه  هستیم . حرفها برایشان داریم  اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت پیشه می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه گفته ها داشتیم و نگفتیم.واین ناگفته ها دلتنگی هایمان را دوچندان می کند  شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

 

انسان همواره موجودی بالقوه است تا هنگام رسیدن به پایانش ، چرا که همواره چیزی در وجودش معلق است ، ما همواره در حال شدن هستیم و حتی تا وقتی یک ثانیه از حیاتمان باقی است خصوصا درجامه انسانیت ودر کسوت معلم که او وجودش تشنه سیراب کردن ذهن هاست.بدون شک کلام شیوای سهراب سپهری از درک  ریاضیات حیات در فقدان معلم عزیز ریاضی مصداق خواهد یافت

 

زندگی مجذور آئینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما

زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست

 

درهرحال مرگ حق است آدمیان را از مرگ طبیعی گریزی و گزیری نیست .اما دست یابی به رتبه کمال در انسانیت مستلزم  آن است که انسان دوبار زاده شود و دو بار بمیرد. این همان دست یافتن به گوهر حیات حقیقی و آغاز حیات پیش ازممات است.

از پیامبر اکرم نیز نقل شده که آدمی دو بار باید بمیرد

(موتوا قبل ان تموتوا):

 

سر موتوا قبل موت این بود

کز پس مردن غنیمت ها رسد

ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد

یعنی او از اصل این رز بوی برد

 

پس همه آدمیان را در این دنیا یک تولد و یک مرگ است. اما دست یابی به رتبه کمال در انسانیت مستلزم  آن است که انسان دوبار زاده شود و دو بار بمیرد.نه تولد طبیعی بلکه اغاز حیات حقیقی که با دستیابی به اعماق حقیقت هستی حاصل می گردد. طرفه آن که این زاده شدن و مردن ثانی بر هم منطبق است.

                                       خدایش رحمت کند وبیامرزد- اردشیر

 =======

اردشیر عزیز سلام
اربعین مرحوم یدالله با اربعین سالار شهیدان است اگر صلاح بدانی اطلاع رسانی بنما
مرا مرگ خوش تر از آن زندگی      که سالار باشم کنم بندگی
بزرگی که انجام آن بندگی است    بر آن مهتری بر بباید گریست
به نام نکو گر بمیرم رواست         مرا نام باید که تن مرگ راست

 اربعین استادبزرگ ریاضی معلم دلسوز ،برادری مهربان مرحوم مغفور ید اله شیخ رباطی را به اطلاع کلیه عزیزان می رسانیم و به همین مناسبت مجلس یاد بودی را بر سر تربت پاکش واقع در چهار بیشه در روز پنج شنبه مورخ 9/12/86 راس ساعت 9تا11برگزار می نماییم.امیداست که شرکت شما عزیزان در این مراسم تسکینی باشد برای بازماندگان

ازطرف خانواده های عیدی شیخ رباط و طوایف بزرگ شیخ رباط و ورناصری

----

در سوگ فرزند بختیاری
استاد ریاضی وریاضت

ناگهان پنجره ای شد بسته
تیره دیواری شد
تا میان خورشید ،و گل تازه بهاری که از آن
صبح گاهان با هم خوش بش ها و سلام
نازها میکردند نور و گل هر دمه صبح
بگسلداین پیوند
و جداشان از هم
وای
 بیجا ناگه
و چه بی موقع
 ، چه زود
تند بادی از درد
درد طوفانی و سرد
بست این پنجره و این دیدار
سدره شد به نسیم
و هوا را مسدود
تا گل تازه شکفته ز بهار
برگ برگ تن زیبایش را
بی هوا خشکاند
سینه اش از خفقان سوزاند
ره عبورش را باز
سوی خاموشـــــتــان
شهر تاریک و سکوت
بی در و پنجره و نور و نفس
برجوانمرگ چه باید گفتن
هیچ ، جز صبر و شکیبایی و اشک
اشکی از عاطفه ایلی خود اندرین سوگستان
بر ید الله خردمند عزیز
که خورد غلت بروی گونه
تا کمی آرامش
تا مگر تسکینی

** ابوالحسن نوروزی

=

به یادبود پسر عموی عزیز و گرامی ام، یدالله شیخ رباطی

 

او رفت ولی یاد او و خاطره های زیبایی که یادآور شکوه انسانی بزرگوار و والاست برای همیشه با ماست.

او در زمستانی سخت و دشوار توشه بربست  ولی مثل زندگی ، مثل روزها و شب ها ، مثل بهار و طراوتش در یاد ما برای همیشه باقی ست.....

او رفت ولی یاد ش مثل باران بهاری در جویبار زندگی ما جاریست ..........

او رفت ولی گلهای لاله و نسترن باز هم در کوه و صحرا  می روید  تا یاد آور انسانی با شکوه و بزرگوار چون او باشد....... او طبیعت بود با همه سادگی  و خوبی اش ..........

یادش گرامی باد

 

نصرت الله شیخ رباط

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
امان ا شیخ رباط چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ

اردشیر عزیز تا قلبهای صادق وبی آلایشی چون قلب تو وجود دارد صداقت گفتار را نیز در دنبال دارد و من ما نیز جرات آنرا به خود می دهیم که گاه وبی گاه دست برقلم ببریم وبا عزت وشرف بنویسیم وبگوئیم همیشه مشوق ما بمان از مطلب مندرجه نیز کمال تشکر را دارم چون تسکینی بود برای قلب خودم وخانواده ام ممنون شما هستیم موفق باشی برادر خوب وبزرگوار

آبتین شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ

آری درتاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۸۶ بیکباره استاد تصمیم گرفت دیگر ننویسد - دیگرمسائل ریاضی رالاینحل بگذارد- واندیشیدن رابعهده ماگذاشت ـ براستی که استاداززندگی بزرگتربود. واقعا چهل روزبرای ما به اندازه ۴۰ سال گذشت وتنها غم مانده وماتم . وقانون طبیعت راکسی نمی توان لغوکندفقط محکوم به زندگی کردن با استاد هستیم وزانوی غم را دربغل بگیریم وزاز زار گریه کنیم .

ابوالحسن نوروزی دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ق.ظ


در سوگ فرزند بختیاری
استاد ریاضی وریاضت

ناگهان پنجره ای شد بسته
تیره دیواری شد
تا میان خورشید ،و گل تازه بهاری که از آن
صبح گاهان با هم خوش بش ها و سلام
نازها میکردند نور و گل هر دمه صبح
بگسلداین پیوند
و جداشان از هم
وای بیجا ناگه
و چه بی موقع ، چه زود
تند بادی از درد
درد طوفانی و سرد
بست این پنجره و این دیدار
سدره شد به نسیم
و هوا را مسدود
تا گل تازه شکفته ز بهار
برگ برگ تن زیبایش را
بی هوا خشکاند
سینه اش از خفقان سوزاند
ره عبورش را باز
سوی خاموشـــــتــان
شهر تاریک و سکوت
بی در و پنجره و نور و نفس
برجوانمرگ چه باید گفتن
هیچ ، جز صبر و شکیبایی و اشک
اشکی از عاطفه ایلی خود اندرین سوگستان
بر ید الله خردمند عزیز
که خورد غلت بروی گونه
تا کمی آرامش – تا مگر تسکینی

محمد خشن دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ب.ظ

اقای امان اله شیخ رباط من نیز از اصفهان مرگ فرزند دیارم را
به خانواده بزرگ شیخ رباط تسلیت می گویم معلم همیشه
زنده است

امان ا شیخ رباط شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ق.ظ

برادر نصرت ا...عزیز

همانگونه که گفتی اورفت در دفترخاطراتت بنویس اسوه اخلاق وصداقت بود که رفت وهرگز دفترت را بخاطر اونبند واگر تمام شد دفتر ی دیگر تهیه کن وباز هم بنویس ازخوبیهای او به اعداد او بها بده به هندسه اش منشور به جبرش اعدالت به حسابش درود وبه آمارش آفرین بگو

هدایت اله شریفی یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:17 ب.ظ

به یاد اسوه اخلاق و استاد ریاضی پسر عمویم زنده یاد یداله شیخ رباطی


دلم برای تو تنگ است و از دریچه هنوز به راه آمدنت با امید می نگرم . تو ای سخاوت لبریز ابرهای بهاری و تو ای نهایت خوبی و مهربانی ..... چگونه با تو بگویم دلم برایت تنگ است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یادت گرامی و نامت پر آوازه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد