آن شنیدم که عاشقی جانباز وعـظ گفتی بهخطـه شیراز
ناگهـان روستائیـی نـادان خالی از نور دیده و دل و جان
ناتراشیده هیـکل و ناراست همچو غولی از آن میان برخاست
گفت ای مقتـدای اهل سخــن غـم کارم بخـور که امشب مـن
خـرکی داشتم چگونه خری خری آراسته بههر هنری
یک دم آوردم آن سبک رفتار بـهتفرج میانه بازار
ناگهانش زمن بدزدیدند زین جماعت بپرس اگر دیدند
پیر گفتا بدو کهای خرجو بنشین یک زمان و هیچ مگـو
پس ندا کرد سوی مجلسیان که اندرین طایفه ز پیر و جوان
هرکه با عشق در نیامیــزد زین میانه بهپای برخیزد
ابلهـی همچو خــر کریه لقا زود برجست از خـری برپـا
پیر گفتش توئی که در یاری دل نبستی بهعشـق؟ گفت آری
بانگ برداشت گفت ای خـردار هان خرت یافتـم بیار افسار
عراقی
سلام خسته نباشید
سلام
پایدار باشی
سلام ...موفق باشین...
مناجات
خداوندا
تو می دانی که انسان بودن و ماندن
چه دشوار است
چه زجری می کشد آنکس که انسان است و
از احساس سرشار
جناب رضایی عزیز درود
ظاهرن پیر اشتباه کرده چون خر گمشده آراسته به هر هنری بوده !!!
سلام همشهری خوبم
لطفا اگه از هرمز علی پور ایمیلی یا تلفنی داری برای من بنویسی ممنون میشم
با مهر
اختر
درود بر عکاس لحظه ها ودرو بر اردشیر شیرسان
دوش بود که خشکید
سرزمین اجدادیمان
با گلهای بابونه وآلاله های بهاری
کسی باور نداشت سرزمین مرا
احسن بگوید بر
مردان وزنان با دستهای مهربان
ونفسهای گرم
در اندکا دشت
در شیرین بهار بی عسل
در مرغزارهای بی بلبل
در تاراز بی کبک
ولی زیباست با همه ی
سادگی مردمش
مسجد سلیمان در آستانه صدسالگی اکتشاف نفت:
http://radiozamaaneh.com/rohani/2008/03/post_198.html