شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

کوچ


کوچ یامالکنون
باتوجه به اینکه اساس زندگی عشایردامداری می باشدبمنظوردستیابی به چراگاههای بهتروبواسطه تنوع اب وهوایی درمنطقه بختیاری عشایربختیاری تابستان رادرارتفاعات ییلاق وزمستان رادرگرمسیرمی گذراننداین جابجایی دربهاربسوی ارتفاعات ودرپائیزدرجهت عکس صورت می گیرداین شیوه زندگی که نوعی مسافرت ادواری است تمام زندگی عشایربختیاری راتحت الشعاع خودقرارداده است هرخانواده معمولا هم درییلاق وهم درگرمسیرهمان مکانی رااشغال می کندکه درسالهای قبل انجا اسکان داشته است وچادرهادرهمان جای سابق که جاوارگه نام داردوتوسط سنگهایی نشانه گذاری شده برپامی شوندمسیرحرکت ومقصد کوچ هرخانواده ثابت ومربوط به خوداست علیرغم مشکلاتی که ایل درمسیرکوچ باان مواجه است همچون خشکی مسیر،گذرازجریانهای اب ،سراشیبی های لغزنده،گذرگاههای مرتفع پرازبرف ، ارتفاعات صعب العبوروپرمشقت وخطرات بیشماری که افرادوگله های انان راتهدیدمی کنندهیچیک نمی توانندمانع ازپیشروی وحرکت مستمرایل گرددمدت زمان کوچ هرطایفه بستگی به زمینهای ییلاق وگرمسیرانهامتفاوت است برای مثال درموردطایفه موری ممکن است به کمترازیک هفته ودرموردطایفه بابادی ممکن است کوچ بهاره انها30تا40روزوکوچ پائیزه انهادرحدود20روزبطول بیانجامد.

داستان عشق عبدمحمدللری

اوجوانی ازاهل للرکتک که یکی ازروستاهای منتهی الیه شمالی مسجدسلیمان است بودکه درسوارکاری وتیراندازی زبانزدهمه بوددراوج جوانی باخدابس که دخترزیبای روستایش بودبهم دل می بازندپس کسان خودرابه خواستگاری خدابس می فرستداماخانواده دخترمخالفت می کنندومانع ازدواج انهامی شوندوتصمیم می گیرندخدابس رابه همسری دیگری دراورنداماچون عبدمحمدوخدابس نمی توانستندازعشق هم بگذرندواصرارووساطتهای دیگران نتیجه ای دربرنداردباهم قرارمی گذارنددرشب عروسی بایکدیگرفرارکنند.درشب عروسی بااستفاده ازغفلت اطرافیان وبابرنامه قبلی خدابس به سراغ عبدمحمدمی رودوبااسب سفیدی که درانتظارانهابودمدت هفت شبانه روزمی تازندوازمهلکه می گریزندودرشوشترمستقرمی شوندکه باتوصیه وابستگان تصمیم به مراجعت به روستای خودمی کنندامادربرگشت خان که درانتظارش بودانهارادستگیروعبدمحمدمدتی درزندان گرفتارمی شودتااینکه باکمک یکی از اطرافیان خان وپرداخت مبالغی به اواززندان می گریزدپس ازان عبدمحمدبه سراغ خدابس می روداماهنگامی که به انجا می رسدباجنازه خدابس که باسم به قتل رسیده بودمواجه می شود.دلداری اطرافیان نمی توانداتش انتقام اوراخاموش کندبه همین جهت کمربه قتل برادران خدابس وپسرخان که قراربودباخدابس عروسی می کندمی بنددوپس ازرسیدن به مقصودخودبرای مدتهای مدیدبه نقطه نامعلومی می رود

دراوصاف این عشق پاک اشعارزیادی سروده شده است :

عبده محمدللری سیچه نمردی
چارشنبه بیست ویکم خت گله بردی
 
(( عبدمحمدللری دراواخرعمر-اواسط دهه ۷۰ روستای للرکتک
))

دی بلال

دی بلال

اشعاردی بلال که درسراسرمنطقه بختیاری معروف ووردزبان اهالی منطقه است گرچه درقالب های گوناگون بکاربرده می شودودرپاره ای مواقع نیزترکیب ان بهم ریخته شده اشعاری است احساسی وبیشترعاشقانه که ریشه ان متعلق به بختیاری بوده وبمروربه مناطق همجوارنیزبرده شده است بنابه بعضی روایات دی بلال دختری زیباوخوش اندام درمنطقه بختیاری بوده که ناکام درعشق خودازدنیارفته است .

دی بلالم دی بلال سوزتیه کالم دی بلال

جغرافیای منطقه بختیاری

قلمروبختیاری درحدودبیست هزارمایل مربع وسعت داردکه بین ۳۱تا۳۴درجه شمالی و۴۹تا۵۱درجه شرقی ودرحدفاصل جنوب اصفهان وگلپایگان تادشت خوزستان ومحدوده رامهرمزرادربرمی گیرداین منطقه شامل پستی وبلندی های رشته کوه زاگرس بوده که دردرون ارتفاعات آن سه رودمهم زاینده رودروددزورودکارون درجریان است ناحیه گرمسیری یاقشلاق که درکناره هاوحواشی دشت خوزستان واقع شده که دارای تابستانهای بسیارگرم می باشدکوهستانهای بختیاری که درسه رشته ازشمال غربی به جنوب شرقی امتداددارندودارای کوههای بلندکه ارتفاع آنهاگاه به ۱۱هزارپامی رسدوفلات میانی آنهاکه دارای ارتفاعی بین ۴تا۸هزارپاازسطح دریابوده وچراگاه مناسبی برای احشام می باشد 
میزان بارندگی بویژه درناحیه کوهستانی بطورمتوسط بین ۱۲تا۱۴اینچ درسال می باشدضمن اینکه درارتفاعات آن برودت هواگاه به دهها درجه زیرصفرمی رسدوارتفاع بارش برف نیزبه چهل اینچ نیزرسیده است پوشش گیاهی منطقه بواسطه تنوع آب وهوایی ازتنوع زیادی برخورداراست محصولات عمده ای که درقلمروبختیاری بدست می آیدعمده آن غلات (شامل گندم وجو) می باشدوعلاوه برآن برنج پنبه صیفی جات ودیگرمحصولات نیزبرداشت می شود 

دوعکس ازفلکه مین آفیس (جهاد)درحدود۴۰تا۵۰سال پیش


تقدم وتاخرعکس هاازروی رشدنخل های موجوددرفلکه مشهوداست
 

اعتیاددرعشایر

یک توبره سیخ
دوش شالی به کمربسته بودوپاپیچ هاراتازیرزانوویک جفت ربر(کفش کتانی )ته سبزبه پا،هفت بندش پرشال بودوتوبره ای ازنان وخرماوپیاز.پژواک هی هی شادمانه اش آوای دلنشین کوه بودونوای نی هفت بندش زیباترین موسیقی دشت .شامگاه که به چادربرمی گشت آنگاه که غبارهیاهوی گله فرومی نشست درروشنای لرزان لمپا شاهنامه بودوصدای حزن انگیزملای مال وحلقه تنگاتنگ وبه هم تنیده یک جمع صمیمی
که گفتت برودست رستم ببند
نبنددمرادست چرخ بلند
امروزآنروزهامرده اند.گله به امیدخدارهاشده است .اودیگرحوصله هی هی کردن نداردشال جای خودرابه کمربندی باسگک رنگی دادوازپاپیچ هم که خبری نیست .درتوبره به جای نان وخرماوپیازحالاسیخ است وپیک نیک ،چالاکی آن روزها،جست وخیزوپریدن ازفرازصخره ای برصخره ای دیگرگویی خیالی بیش نبود.حالاچشمان گودافتاده وکم فروغ به دنبال پناهگاهی است تامباداباد،گزندی برشعله پیک نیک رساند.گاه فاجعه کوچه پس کوچه های شهررادرنوردیده ،ازمیدانهاوپارکهاگذشته وگردبادخانمان سوزآن دشت وصحراوکوه راجولانگاه خویش ساخته تاهمه لایه لایه این تن رنجوربه داغ انگشت (ذغال گداخته )اعتیادبسوزد.
علی اصغراردشیری



شعردیداریار

آسمون بارونیه اورس سیاهه ×××× ای خداامون بده یارم بیاهه
چاله نه کنم تشی ووانشینم ×××× آرزومندم که مویارم بینم
لچک مخمل سورمیناس بنوشه ×××× بندسیزن نقره پاس یه مهره توشه
شوق دیدن به دل وورمنه سینم×××× هی اگورووانیاس نیلم نشینم
وابپوشم گیوه هانه ری بنم به دشت وصحرا×××× ارجوها رود وابون شورا هم دریا
لرایرعاشق بوه نیترسه ز اوربهاری ×××× آرمونم یونه که یارم بیاهه وادیاری
تاابینم موکلوس تر اوفتم یادتشنیس×××× بوسه بارون واکنم گل وازنم به سرو ورریس
ای خدابارون وادارتااودره نکهنه ×××× اترسم زواله او یارم بمهنه
ازعلی اکبرهادی شهنی

گاگریو یاسوگ سرود


گاگریو یاسوگ سرود
گاگریواشعاری است که درسوگواری به شکل تکخوانی ویاگروهی خوانده می شود.گاگریوازدوکلمه گایاگاه به معنی زمان وگریوبه معنی گریه است که مفهوم زمان گریه یامکان گریه رامیرساندگاگریو یاسوگ سروددرمراسم عزاداری بختیاری توسط همسرایان زن ومعمولابرحسب تقدم سنی انجام می گیرد.یعنی پیرزنی که سنش ازبقیه بیشتروصدایش رساترباشدبه عنوان سرگروه وتکخوان گاگریومی خواندودیگرزنان نیزبااوهمراه می شوندبعدازخواندن هربیت توسط تکخوان زن ،زنان دیگرباکلمات آخرمصرع دوم آن دم می گیرندوسپس ترجیعبندآنرا بااصواتی غمگینانه تکرارمی کنندبعدازچندبیت زن دیگری شروع به سرودن کرده ومراسم همینطورادامه پیدامی کند.واژه گاگریوباکلماتی همچون دندال ،سرو،وواویلامترادف است که هرکدام ضمن دارابودن فرم ومحتوای مشترک خواندن درمکانهاوزمانهای گوناگون بکارمی روند.دندال به معنی صدای دل است که معمولابه شکل فردی نجوامی شودوواویلامعمولادرمراسم کتل توسط دویاسه زن میانسال وهمراه بادهل وکرناخوانده می شود.
تلخیص ازمقاله حسین مددی روزنامه فرهنگ شماره182

 

اعتیاددرعشایر

یک توبره سیخ
دوش شالی به کمربسته بودوپاپیچ هاراتازیرزانوویک جفت ربر(کفش کتانی )ته سبزبه پا،هفت بندش پرشال بودوتوبره ای ازنان وخرماوپیاز.پژواک هی هی شادمانه اش آوای دلنشین کوه بودونوای نی هفت بندش زیباترین موسیقی دشت .شامگاه که به چادربرمی گشت آنگاه که غبارهیاهوی گله فرومی نشست درروشنای لرزان لمپا شاهنامه بودوصدای حزن انگیزملای مال وحلقه تنگاتنگ وبه هم تنیده یک جمع صمیمی
که گفتت برودست رستم ببند
نبنددمرادست چرخ بلند
امروزآنروزهامرده اند.گله به امیدخدارهاشده است .اودیگرحوصله هی هی کردن نداردشال جای خودرابه کمربندی باسگک رنگی دادوازپاپیچ هم که خبری نیست .درتوبره به جای نان وخرماوپیازحالاسیخ است وپیک نیک ،چالاکی آن روزها،جست وخیزوپریدن ازفرازصخره ای برصخره ای دیگرگویی خیالی بیش نبود.حالاچشمان گودافتاده وکم فروغ به دنبال پناهگاهی است تامباداباد،گزندی برشعله پیک نیک رساند.گاه فاجعه کوچه پس کوچه های شهررادرنوردیده ،ازمیدانهاوپارکهاگذشته وگردبادخانمان سوزآن دشت وصحراوکوه راجولانگاه خویش ساخته تاهمه لایه لایه این تن رنجوربه داغ انگشت (ذغال گداخته )اعتیادبسوزد.
علی اضغراردشیری

دیداریار-شعری ازعلی اکبرهادی شهنی


آسمون بارونیه اورس سیاهه ×××× ای خداامون بده یارم بیاهه
چاله نه کنم تشی ووانشینم ×××× آرزومندم که مویارم بینم
لچک مخمل سورمیناس بنوشه ×××× بندسیزن نقره پاس یه مهره توشه
شوق دیدن به دل وورمنه سینم×××× هی اگورووانیاس نیلم نشینم
وابپوشم گیوه هانه ری بنم به دشت وصحرا×××× ارجوها رود وابون شورا هم دریا
لرایرعاشق بوه نیترسه ز اوربهاری ×××× آرمونم یونه که یارم بیاهه وادیاری
تاابینم موکلوس تر اوفتم یادتشنیس×××× بوسه بارون واکنم گل وازنم به سرو ورریس
ای خدابارون وادارتااودره نکهنه ×××× اترسم زواله او یارم بمهنه


گاگریو یاسوگ سرود

گاگریواشعاری است که درسوگواری به شکل تکخوانی ویاگروهی خوانده می شود.گاگریوازدوکلمه گایاگاه به معنی زمان وگریوبه معنی گریه است که مفهوم زمان گریه یامکان گریه رامیرساندگاگریو یاسوگ سروددرمراسم عزاداری بختیاری توسط همسرایان زن ومعمولابرحسب تقدم سنی انجام می گیرد.یعنی پیرزنی که سنش ازبقیه بیشتروصدایش رساترباشدبه عنوان سرگروه وتکخوان گاگریومی خواندودیگرزنان نیزبااوهمراه می شوندبعدازخواندن هربیت توسط تکخوان زن ،زنان دیگرباکلمات آخرمصرع دوم آن دم می گیرندوسپس ترجیعبندآنرا بااصواتی غمگینانه تکرارمی کنندبعدازچندبیت زن دیگری شروع به سرودن کرده ومراسم همینطورادامه پیدامی کند.واژه گاگریوباکلماتی همچون دندال ،سرو،وواویلامترادف است که هرکدام ضمن دارابودن فرم ومحتوای مشترک خواندن درمکانهاوزمانهای گوناگون بکارمی روند.دندال به معنی صدای دل است که معمولابه شکل فردی نجوامی شودوواویلامعمولادرمراسم کتل توسط دویاسه زن میانسال وهمراه بادهل وکرناخوانده می شود.
تلخیص ازمقاله حسین مددی روزنامه فرهنگ شماره182

سرمسجد.آتشکده خاموش بابیش از۲۵۰۰سال قدمت

صفه باستانی سرمسجد
عبادتگاهی که درزمان مادهاهخامنشیان سلوکیان اشکانیان وساسانیان موردتقدس بوده وبنابه گفته یاقوت حموی آتشکده آن تازمان هارون الرشیدمی سوخته است
  

هیچگاه باچشم بسته دعانخوانید!

جوموکنیانا یک نویسنده افریقایی می گوید:
هنگامی که مبلغان مسیحی به افریقاپاگذاشتندماافریقایی هاصاحب زمین بودیم وآنان فقط کتاب انجیل رادربغل داشتند.انها به ما یاددادندکه باچشمهای بسته دعاکنیم به ماگفتندکه هرکس دعایش طولانی ترباشدبه خدانزدیکتر خواهدشد.وقتی چشمهای خودرابازکردیم زمین مال انهاشده بودومافقط انجیل رادربغل داشتیم.
اقتباس ازکتاب ازسیرتاپیازباستانی پاریزی به نقل ازنشریه زاگرس شماره ۲۲۴

گزیده ادب فارسی

                           چندحکایت شیرین ازعبیدزاکانی
 
درویشی گیوه درپانمازمی گزارد.دزدی طمع درگیوه اوبست .گفت :باگیوه نمازنباشد.درویش دریافت .گفت :اگرنمازنباشدگیوه باشد

××××××××

ظریفی مرغی بریان درسفره بخیلی دیدکه سه روزپی درپی بودونمی خورد.گفت :عمراین مرغ بعدازمرگ درازترازعمراوست پیش ازمرگ .

××××××××

شخصی خانه کرایه گرفته بود.چوبهای سقفش بسیارصدامی کرد.به خداوندخانه ازبهرمرمت زبان بگشاد.پاسخ دادکه چوبهای سقف ذکرخداوندمی کنند.گفت :نیک است امامی ترسم این ذکرمنجربه سجودشود.

به یادزنده یادمهندس حسین رحیمی



یادوخاطره عطرآگینت تا ابددرقاب دلهامان باقی خواهدماند 


 

کتل -آیین نمایشی -تراژیک ایل بختیاری

یکی ازآئین های نمایشی –تراژدی ایل بختیاری کتل KOTAL می باشدکه به هنگام فوت یکی ازجوانان سلحشوروجنگاورویامردان بزرگ ایل درمکانی بنام ((مافه گه m afe ga))برگزارمی گردد.دراین مراسم اسبی (مادیان اصیل )راباپارچه سیاه می پوشانندگردنش رابادستمال هفت رنگ آذین کرده ،چشمان آن راسرمه کشیده ،پیشانی آن راحنابسته وافسارآن دردست یک نفرمردبه دورمکعبی بنام مافه می چرخانند.به این ترتیب مراسم عزاداری به همراه موسیقی سازچپی وخواندن اشعارمحزون آغازمی گردد.مطابق معمول ابزارمتعلق به متوفی مانندتفنگ ،شمشیر،گرز وماننداینهارابه مافه تکیه داده ویاروی اسب می گذارند.
این تل سنگی یامافه رامعمولاازهفتم وفات می سازندوبعلت زندگی کوچ نشینی ایل بختیاری ازسنگ چین های بی ملاط درست می کردنداماازدوره یکجانشینی این مکعب راباتغییرات وتزئین های دیگرمی توان مشاهده کرد.اجرای مراسم آیینی کتل یک حرکت نمادین وسمبولیک است که ژرفترین احساسات وتعلق خاطرایل رابه شخص ازدست رفته نشان می دهدکه درآن ازامکانات موسیقایی ونمایشی به نحوشایسته ای استفاده می شود.
اقتباس ازمقاله کتل نگارش حسین مددی مندرج درنشریه فرهنگ خوزستان شماره 182-فروردین سال 82

کورش نخستین بنیانگذارحقوق بشر

کورش سرداری که درقران (سوره کهف)ازآن بنام ذوالقرنین وبعنوان پادشاهی عادل وخداپرست یادشده وامپراطوری بزرگ هخامنشی راکه دربرگیرنده بیست وپنج کشوربودبنانهادتوسط حقوقدانان جهان به عنوان بنیانگذارحقوق بشرو منشورآزادی اورانخستین فرمان جهانی حقوق بشرمی دانندکه دربخشی ازآن به شرح زیرآمده است :
((منم کورش ،شاه بزرگ ،شاه دادگر،آنگاه که بدون جنگ وپیکارواردبابل شدم همه مردم گام های مراباشادمانی پذیرفتندارتش بزرگ من به آرامی واردبابل شدنگذاشتم رنج وآزاری به مردم این شهروسرزمین واردآید.من برای صلح کوشیدم .من برده داری رابرانداختم ،به بدبختی های آنان پایان دادم .فرمان دادم که همه مردم درپرستش خدای خودآزادباشند.من همه شهرهایی راکه ویران شده بودازنوساختم فرمان دادم تمام عبادتگاههایی راکه بسته بودندبگشایند.من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیاکردم وصلح وآرامش رابه تمامی مردم عطانمودم .......))

ََشعری ازیارمحمداسدپور


***ای دوست***
اگرمی بینی که پنهانم
ازعیان خویش می هراسم
تادورازدانه های نقره ای گندم
نباشم!
به گورستانی قدیمی ومتروک
می مانم
که دیگرهیچکس
قدم به بالین سنگهام نمی گذارد
ای سنگهای فرسوده ازبارانها
ای بی نام ونشانها!
به زیرکدام باران سیاه
کدام ابر
نام هاتان به قرن ها
وبه سنگ هاپاک شده اند؟!
می بینی که پنهانم
شایداین همه انزوارا
به گورهاببرم
وقتی که خیابانهاسرگیجه دارد
فرقی نمی کنداینجا
یا((نادری))
غوغایی اززنده وزندگی
به پشت مرگ هابرپاست!
می بینی که هرگزنتوانسته ام
درکناراینهمه پنهانی هام
آنکس باشم
که هستم !
می بینی
Email yari30@noavar.com